«ذره» ساختهی فردین انصاری، فیلمی است که با دریافت تندیس ویژهی هیئت داوران در چهلودومین جشنوارهی فیلم کوتاه تهران جایگاه خود را در میان آثار شاخص سینمای کوتاه تثبیت کرد و اکنون، به بهانهی کاندید شدن در بخش بهترین فیلم کوتاه جشن حافظ، فرصتی دوباره فراهم شده است تا نگاهی دقیقتر و عمیقتر به جهان فکری، بصری و روایی آن انداخته شود. این بازگشت دوباره به «ذره»، نه از سر مرور یک موفقیت جشنوارهای، بلکه برای واکاوی اثری است که جسورانه در مرز میان سینما، فلسفه و شهود حرکت میکند.

به گزارش سرویس فرهنگ پایگاه خبری سپاهان خبر; «ذره» بیش از آنکه بخواهد خود را توضیح دهد، مخاطب را به مکاشفه فرا میخواند. فیلمی که در سکوت، در فاصلهی میان نگاهها و در تعلیقِ تصویر و معنا شکل میگیرد و تماشاگر را وارد قلمرویی میکند که عشق، نه یک رویداد بیرونی، بلکه تجربهای درونی، نادیدنی و گاه دردناک است. این فیلم، بهجای آنکه جهان را روایت کند، جهانی را پیش چشم مخاطب میسازد؛ جهانی که قوانین واقعگرایانه در آن فرو میریزند و جای خود را به منطق تمثیل و شهود میدهند.
فردین انصاری در مقام نویسنده و کارگردان، آگاهانه از قصهگویی کلاسیک فاصله میگیرد. روایت در «ذره» خطی، شفاف و مبتنی بر علت و معلول نیست؛ بلکه همچون حرکت ذهن انسان، سیال، گسسته و گاه مبهم پیش میرود. این انتخاب فرمی، کاملاً در خدمت مضمون اثر است؛ چرا که فیلم دربارهی عشقی سخن میگوید که نه قابل تعریف است و نه در چارچوبهای متعارف قابل درک. زنِ فیلم در جستوجوی معشوقی است که دیده نمیشود، شنیده نمیشود و در جهان مادی حضوری مشخص ندارد، اما حضوری پررنگ و تعیینکننده در زیست درونی او دارد. همین حضور نادیدنی، سرچشمهی حزن عمیقی است که بر تمام کنشهای او سایه میاندازد.
از منظر بصری، «ذره» بهوضوح بر قدرت تصویر و میزانسن تکیه دارد. دوربین، ناظر خنثی نیست؛ بلکه همراه شخصیتها حرکت میکند و ناآرامی ذهنی آنها را به زبان سینما ترجمه میکند. قابها اغلب بسته و محدودند، فضاها خلوت و تهیاند و این تهیبودگی، بیش از آنکه فقدان باشد، نشانهی تعلیق است. گویی شخصیتها در فضایی میان بودن و نبودن معلق ماندهاند. نورپردازی کنترلشده و حذف زرقوبرقهای بصری، به خلق جهانی کمک میکند که در آن، واقعیت بیرونی دائماً در حال فروپاشی و بازتعریف است.
ریتم فیلم آهسته و تأملی است؛ سکوتها بهاندازهی دیالوگها معنا تولید میکنند و مکثها بخشی از روایتاند. انصاری به مخاطب فرصت میدهد تا با تصویر زندگی کند، نه اینکه صرفاً آن را مصرف کند. این انتخاب، فیلم را به تجربهای شهودی بدل میکند که نیازمند همراهی فعال تماشاگر است. «ذره» از مخاطب میخواهد ببیند، گوش دهد و مهمتر از همه، احساس کند.
در لایهی روایی، فیلم بر یک سوءتفاهم انسانی بنا شده است. همسر زن، ناتوان از درک این عشق نادیدنی، آن را به خیانت تعبیر میکند. این سوءظن، واکنشی غریزی به امری ناشناخته است؛ ترس از چیزی که نه دیده میشود و نه قابل کنترل است. فیلم بدون قضاوت، این ترس را به تصویر میکشد و نشان میدهد چگونه فقدان درک متقابل، میتواند حتی صمیمیترین روابط را به میدان ابهام و رنج بدل کند. با اینحال، زن در تمنای دیدار معشوق، نگاهی خودمحور ندارد؛ او آرزو میکند این تجربهی عمیق، راهی برای رهایی هر دو باشد. همین نگاه، فیلم را از روایتهای متداول بحرانهای عاطفی متمایز میکند.
از نیمهی فیلم به بعد، روایت آگاهانه دچار پراکندگی میشود. انسجام کلاسیک جای خود را به گسست میدهد و پایانبندی، بیش از آنکه پاسخگو باشد، پرسشبرانگیز است. این انتخاب، اگرچه ممکن است برای برخی مخاطبان چالشبرانگیز باشد، اما در منطق درونی فیلم قابل دفاع است؛ چرا که «ذره» دربارهی تجربهای است که خود نیز از قطعیت میگریزد. پایان فیلم، نه جمعبندی است و نه نتیجهگیری، بلکه تعلیقی است که مخاطب را با خود رها میکند.
در مجموع، «ذره» فیلمی است که جسارت اندیشیدن را با زبان تصویر پیوند میزند. فردین انصاری نشان میدهد که سینمای کوتاه میتواند بستری برای تجربههای فلسفی، شاعرانه و فراحقیقی باشد؛ حتی اگر این تجربهها ساده و سرراست نباشند. «ذره» شاید همهچیز را روشن نکند، اما مخاطب را به فکر فرو میبرد و این، یکی از مهمترین دستاوردها برای یک فیلمساز در قلمرو سینمای کوتاه است؛ فیلمی که آرام، بیهیاهو و مانند نامش، بهتدریج در ذهن و جان تماشاگر نفوذ میکند.







دیدگاهتان را بنویسید