نمایش «رام کردن زن سرکش» که این روزها در سالن پرواز فرشچیان روی صحنه است، در نگاه نخست یک کمدی موقعیت با الگوی آشنای عشق، ازدواج و نیرنگ به نظر میرسد؛ اما در لایههای عمیقتر، با متنی مواجهایم که بهطور همزمان روان فردی، نظم اجتماعی و سازوکارهای قدرت را به پرسش میکشد. این نمایش بیش از آنکه دربارهی «رام شدن» یک زن باشد، روایتی است از مواجههی جامعه با خشم زنانه و تلاش برای مدیریت، مهار و در نهایت آرامسازی آن.
زن خشمگین شهر، مسئلهای اجتماعی
به گزارش سرویس فرهنگ و هنر پایگاه خبری سپاهان خبر در جهان نمایش، خشم نه یک ویژگی شخصیتی، بلکه نشانهای از اختلال در رابطهی فرد با ساختار است. زن خشمگین شهر، پیش از آنکه مسئلهای اخلاقی باشد، مسئلهای اجتماعی است؛ زنی که از هنجارهای پذیرفتهشدهی زنانگی فاصله گرفته و به همین دلیل، به حاشیه رانده شده است. بدنامی، قضاوت جمعی و برچسب «سرکش» ابزارهایی هستند که جامعه برای حذف یا اصلاح این انحراف به کار میگیرد. نمایش با هوشمندی نشان میدهد که چگونه نظم اجتماعی، از طریق خانواده و ازدواج، بدن و روان زن را مدیریت میکند.

شرط پدر ، نشانهای روشن از مداخلهی ساختار در انتخاب فردی
شرط پدر خانواده ــ که ازدواج دختر کوچکتر را به ازدواج دختر بزرگتر مشروط میکند نه صرفاً یک گره دراماتیک، بلکه نشانهای روشن از مداخلهی ساختار در انتخاب فردی است. ازدواج در این روایت، نهادی تنظیمکننده است؛ ابزاری برای بازگرداندن تعادل به نظم بههمخورده. زن، در این میان، نه بهعنوان سوژهای مستقل، بلکه بهعنوان حلقهای در زنجیرهی آبرو و ثبات اجتماعی دیده میشود.
از منظر روانشناختی، نمایش میدان کشمکش میان میل و قانون است. اگر با نگاه فرویدی به اثر بنگریم، خشم، عشق و انتخاب آزاد نماینده نهاد (Id) هستند و قانون پدر، عرف شهر و فشار اجتماعی، صورتهای گوناگون فراخود (Superego). آنچه «سرکشی» نامیده میشود، در حقیقت مقاومت نهاد در برابر سرکوب است. فرایند آرامشدن نهایی، نه حذف میل، بلکه رسیدن به نوعی تعادل روانی است؛ جایی که ایگو میتواند میان خواست فرد و فشار اجتماع میانجیگری کند.
خوانش یونگی؛ زن سرکش تجسم «سایه» است
در خوانش یونگی، زن سرکش تجسم «سایه» است؛ بخشی از روان جمعی که جامعه نمیخواهد ببیند. خشم زنانه، استقلال و نافرمانی، به حاشیه رانده شده و در قالب کاراکتری طردشده بازمیگردد. مواجههی عاشقانه با این سایه، امکان پذیرش و یکپارچگی را فراهم میکند. آرامش نهایی، حاصل انکار سایه نیست، بلکه نتیجهی پذیرفتهشدن آن در رابطهای انسانی است.
نظریهی دلبستگی نیز لایهی دیگری به تحلیل میافزاید. زن خشمگین نمایش، در الگویی از دلبستگی ناایمن قرار دارد؛ واکنشی، بیاعتماد و تدافعی. جهان برای او جای امنی نیست. نمایش نشان میدهد که چگونه تجربهی رابطهای عاری از کنترل و تهدید، میتواند این الگو را تغییر دهد. عشق، در اینجا نه ابزار تملک، بلکه بستر شکلگیری امنیت روانی است؛ و همین امنیت است که خشم را فرو مینشاند.

از منظر جامعهشناختی، «رام کردن زن سرکش» نمایشی است دربارهی سیاستِ آرامسازی. جامعه، زن خشمگین را نه بهعنوان نشانهای از بحران، بلکه بهعنوان منبع بحران میبیند و میکوشد او را به نظم بازگرداند. زن «مهربان و سازگار» سرمایهی اجتماعی دارد، زیرا با انتظارات جنسیتی همراستاست؛ در حالی که زن سرکش فاقد این سرمایه است. نمایش، بدون شعارزدگی، این نابرابری را عیان میکند.
پایانبندی اثر، آگاهانه دوپهلوست. از یک سو، ازدواجها نظم را بازمیگردانند و تنش اجتماعی فروکش میکند؛ از سوی دیگر، زن سرکش حذف یا تنبیه نمیشود، بلکه تغییر میکند. این تغییر نه حاصل خشونت اجتماعی، بلکه نتیجهی تجربهی رابطهای متفاوت است. همین تعلیق میان بازتولید نظم و امکان دگرگونی، نمایش را از یک روایت محافظهکارانهی صرف نجات میدهد.
از نظر تئاتری، اثر به سنت کمدی کلاسیک وفادار میماند؛ با ریتم، تیپسازی و موقعیتهای کمیک که مخاطب را همراه میکند. اما زیر این لایهی سرگرمکننده، متنی جریان دارد که مخاطب را به مواجهه با پیشفرضهای خود دربارهی زن، خشم و عشق دعوت میکند. صحنه، نه محل صدور حکم، بلکه میدان تجربه است.
در نهایت، «رام کردن زن سرکش» نمایشی است که نشان میدهد خشم زنانه، بیش از آنکه نقصی فردی باشد، نشانهای اجتماعی است. تئاتر، با بهصحنهآوردن این خشم، امکان گفتوگو دربارهی آن را فراهم میکند. این اثر از ما نمیپرسد چگونه زن را رام کنیم، بلکه میپرسد جامعه تا چه حد آمادهی شنیدن صدای زنانی است که آرام نیستند.







دیدگاهتان را بنویسید