×
×

رادیو چهرازی؛ پاکست محبوب و مرموز

  • کد نوشته: 32854
  • 25 تیر 1404
  • ۰
  • در سری نوشته‌های معرفی پادکست‌ها، این بار به سراغ پادکست رادیو چهرازی می‌رویم. پادکستی که در سال 1391 ضبط شد.
    رادیو چهرازی؛ پاکست محبوب و مرموز
  • در سری نوشته‌های معرفی پادکست‌ها، این بار به سراغ پادکست رادیو چهرازی می‌رویم. پادکستی که در سال ۱۳۹۱ ضبط شد. ایده‌‎ی این پادکست به این صورت است که عده‌ای از بیماران آسایشگاه چهرازی ( ابراهیم چهرازی) رادیویی ضبط می‌کنند. داستان زندگی چند نفر به نام‌های علی، حبیب، جمشید و دختری به نام دلبر که همه‌ی بیماران آسایشگاه عاشق او هستند.

    به گزارش پایگاه خبری سپاهان خبر کاراکترهایی دوست داشتنی و به یاد ماندنی که در آسایشگاه روانی در تهران، این پادکست را روایت می‌کنند و موضوع اپیزودها حول محور احساسی، اجتماعی و سیاسی است.

    نکته‌ی قابل توجه رادیو چهرازی این است که نویسندگان و تولید کنندگان این پادکست دقیقاً مشخص نیستند و در این سال‌ها افراد مختلفی بوده‌اند که ادعا داشتند نویسنده یا گوینده رادیو چهرازی هستند، اما به طور یقین نمی‌توان گفت چه کسانی در سال ۹۱ اقدام به تولید و پخش این پادکست محبوب ایرانی کردند.

    محبوبیت رادیو چهرازی

    پادکست رادیو چهرازی یکی از محبوب‌ترین پادکست‌های تولید شده این سال‌ها در ایران است. این پادکست که تقریباً تا ۲۵ اپیزود منتشر شد و انتشار آن تا بهمن ۱۳۹۲ ادامه داشت؛ دیگر اپیزودی از رادیو چهرازی منتشر نشد.
    رادیو چهرازی را می‌توان یکی از مرموزترین پادکست‌هایی معرفی کرد که تا به حال در بین پادکست‌های فارسی زبان تولید و منتشر شده است؛ چرا که هیچ وقت گوینده‌ها و نویسنده‌های آن مشخص نشدند.

    موضوع‌های رادیو چهرازی

    رادیو چهرازی در پس عاشقانه‌هایی که بازگو می‌کند؛ می‌توان آن را پادکستی سیاسی- اجتماعی دانست که رنگ فلسفی نیز به خود می‌گیرد. به گفته‌ی برخی کاربران شبکه‌های اجتماعی ۲۰ اپیزود از رادیو چهرازی رسمی‌ست و ۵ تای دیگر مشخص نیست که دقیقاً از همان تیم تولید کننده رادیو چهرازی هستند یا خیر.
    میانگین دقیقه‌های پادکست رادیو چهرازی ۱۰ دقیقه تا ۶ دقیقه است و پرمخاطب‌ترین اپیزود چهرازی، اپیزود هجدهم ” خداحافظ دلبر ” است. دلبر همان دختر محبوب آسایشگاه چهرازی که همه عاشق او هستند.

    تکه‌هایی زیبا و خاطره انگیز از رادیو چهرازی

    «پاییز که می‌شه ما بی‌اختیار می‌ریم اتاقِ جمشید. پاییز یهو میاد. تو یه‌روز. مثل بهار و بقیه. صپ زود بیدار می‌شی می‌بینی حیاط شده طوفان رنگ و رنگ که برپا در دیده می‌کند. ما هم مثل عوام‌الناس، مثل سیاوش قمیشی و کریس دی‌برگ عقیده داریم پاییز دل‌گیره. شباش صدای بوف میاد. به جمشید می‌گیم: سر معرکه مهمون نمی‌خوای دل‌مون گرفته؟ می‌گه: بابا کجاش دل‌گیره؟ نگا نارنگیا رو، نگا نارنجیا رو، به‌زبانِ حال با انسان سخن می‌گه. خرمالو رو ببین. می‌گم: جمشید نارنجی چیه؟ مهر، آبان، وای از آذر؛ چه‌جوری بگذرونیم امسال رو؟»

    «تولد جمشید آبانه. خب معلومه خوشش میاد. راه می‌ره می‌گه: دنیا یعنی محاسنِ پاییز. می‌گم: خب مثلا چارتا مثال بزن از این محاسن. می‌گه دلبر لباس قشنگا رو از تو گنجه درمیاره، پایین کمی لخت، بالا کت‌وکلفت، آدم حظ می‌کنه. می‌گم: اولا چشتو درمیارما، دوما این‌که نصفش معایبه؛ حیف تابستون نبود که همه‌ش لخت؟ یه چای می‌ریزه می‌ذاره جلومون، می‌گه: حالا دلبر هیچی، شبا رو چی می‌گی؟ مگه تو خودت عاشق شبا نیستی؟ پاییز همه‌ش شبه دیگه. نصف روز غروبه.

    می‌گم: آقا ما دو ساعت شب بسّ‌مونه، زیادم هست. می‌خوایم زودتر بیدار شیم تموم شه. یه چراغی می‌ذاریم اون گوشه تاریک‌روشن می‌شینیم ستاره می‌شمریم تا سحر چه زاید باز. می‌گه چایی از دهن افتاد. جمشید اگه پاییز این‌قدی که تو می‌گی خوبه، چرا ما هر سال روز اول پاییز دل‌مون خالی می‌شه؟ همه به این زردی و نارنجی نگاه می‌کنن حال‌شون جا میاد، چرا ما بلد نیستیم؟ چرا همه رفته‌بودناشون رو می‌ذارن برا پاییز؟ چرا پاییز هیشکی برنمی‌گرده؟»

    «جمشید یه سیبیل نازک داره، سفید شده، خیلی ساله این‌جاس، همۀ پاییزای آسایشگاه رو دیده. می‌گه: این درخت بزرگه نا نداره، وگرنه بهت می‌گفتم پادشاه فصل‌ها یعنی چی. می‌گم: جمشید یادته هف‌هش‌ده سال پیشا، این زن و شوهر اتاق بغلیه رو؟ یارو سیبیل از بناگوش دررفته‌‌هه رو می‌گم. واسه خودش هیبتی داشت قدیما، خوب باهم چسبیده بودن، آبان بود یا آذر، ماه آخر پاییز، که مدیریت قدیمی درو با لگد شکست رفت تو، دید دست همو گرفتن، تیکه و پاره، رفتن که رفتن. پاییز نبود؟ یه قلپ چای می‌خوره، می‌گه: آره یادمه.»

    نویسنده: فرزانه بهارلو سامانی
    برچسب ها

    دسته بندی مرتبط

    دیدگاهتان را بنویسید

    نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *