مکتب فلسفی اصفهان با تکیه بر عقلانیت، سنت فقهی و اندیشههای عرفانی، یکی از ستونهای تحول فلسفه و الهیات در سرزمین ایران است. اوج این تحول به دوران درخشان صفویه بازمیگردد؛ زمانی که شیخ بهایی، متفکر چندساحتی و شخصیت ممتاز عقلگرایی شیعی، بسترساز بالندگی جریان فلسفی اصفهان شد. به گزارش پایگاه خبری سپاهان خبر بررسی ژرف این مکتب، از منظر تاریخی و مطالعات شهری، ابعاد معناداری از شکوه فرهنگی، اجتماعی و علمی اصفهان در عصر صفویه را پیش روی ما میگذارد؛ مسئلهای که به شکل مستقیم در توسعه اندیشه اسلامی، معماری و هویت فرهنگی شهر نقش ایفا کرد.
شکلگیری مکتب فلسفی اصفهان؛ خاستگاه عقلانیت شیعی
در دوران صفویه، با رسمیت یافتن تشیع دوازدهامامی، ساختار سیاسی و اجتماعی ایران به سوی انسجام فرهنگی حرکت کرد. با استقرار حاکمیت شیعی، برای نخستین بار فلسفه اسلامی شاهد بستری امن برای رشد و تلاقی با مبانی عرفان، فقه و حدیث شد. این تحولات عمیق، پایههای مکتب فلسفی اصفهان را تقویت کرد و بنیانی نو برای اندیشه دینی و فلسفی ایران پدید آورد.
سیاست فرهنگی صفویان و تأسیس کتابخانههای بزرگ
مطابق با تحلیل دکتر امیر زارع، تاریخپژوه دانشگاه اصفهان، صفویه نهتنها قدرت سیاسی بلکه راهبرد فرهنگی نوینی را بنیان نهاد. انتقال نسخ خطی و ایجاد کتابخانههای عظیم در اصفهان، بستری بینظیر برای پژوهش و تولد آثار فلسفی، فقهی و عرفانی فراهم آورد. هنوز آثار این سیاست در بناهای تاریخی و معماری شهری اصفهان مشهود است.
پیدایش منابع حدیثی نوین؛ ظهور کتب اربعه ثانی
در سایه این سیاست، آثار حدیثی تازه همچون «الوافی» و «وسائل الشیعه» تدوین شد که در قالب موسوم به «کتب اربعه ثانی» جای گرفتند. این منابع نقش مرجعیت علمی برای مجتهدان شیعی را تقویت کردند و نیازهای جامعه دینی را پاسخ دادند.
رقابت اصفهان و قسطنطنیه؛ برتری جامعیت فلسفی و عرفانی
همزمان با روند مشابه در دولت عثمانی و قسطنطنیه، اما مکتب اصفهان با برخورداری از جامعیت بیمانند فلسفی، فقهی و عرفانی، بهمرور قطب اصلی اندیشه اسلامی عصر خود شد. این ویژگی مهم، نقطه تمایز تاریخی اصفهان در جغرافیای فرهنگی جهان اسلام است.
شیخ بهایی؛ پیونددهنده عقل، عرفان و عمل اجتماعی
دکتر احمد رضایی، پژوهشگر مطالعات شهری، معتقد است: شخصیت چندوجهی شیخ بهایی، در پیوند زدن اندیشه فلسفی با دانش مهندسی و معماری و تفسیر اجتماعی علم نقش کلیدی داشته است. آثار بنیادی او نهتنها در عرفان و فقه بلکه در ساختارهای شهری اصفهان از جمله سازماندهی آبرسانی و معماری مساجد جاری شد.
نقد اخباریگری و تأکید بر عقلشناسی
برخلاف برخی جریانات اخباری در جهان تشیع، علمای اصفهان مانند علامه مجلسی با تلفیق حدیث و اصول عقلی، بر منطق استدلالی و اجتهادی تأکید کردند. از دل همین مکتب، نقدهای دامنهداری بر ظاهرگرایی اخباری ظهور کرد که در سایر حوزههای علمی شیعی نیز تأثیرگذار شد.
مدرسه فلسفی تطبیقی شیخ بهایی؛ بستر ظهور حکمت متعالیه
مدرسه تطبیقی شیخ بهایی، در کنار حکمت تنظیمی فولاد و نهایتاً حکمت متعالیه صدرایی، سه ضلع توسعه فلسفه اسلامی در اصفهان صفوی را شکل دادند. حتی مهاجرت ملاصدرا به شیراز مانع از آن نشد که ریشههای فکریاش در مکتب اصفهان باقی بماند و فلسفه اسلامی را متحول کند.
جایگاه عرفان در فلسفه اصفهان؛ عرفان حقیقی در برابر تصوف نمایشی
شیخ بهایی با نقد تصوف سطحی و تمجید عرفان حقیقی، عرفان عملی و تئوریک را در مبانی دینی ایران نهادینه کرد. کتابهایی چون «اربعین حدیث» عمق معنوی و عرفانی آموزههای شیعی را تبیین و به زبانهای متعدد ترجمه شدهاند.
تعادل بین حکمت یونانی و حکمت ایمانی اسلامی
مکتب فلسفی اصفهان با نگرشی انتقادی به فلسفه یونانی و بهرهگیری خلاقانه از اصول ایمان دینی، توازن میان عقل و وحی را جستجو کرد. شیخ بهایی همزمان از حکمت ابنسینا و تجارب عرفانی اسلامی سود برد و استقلال فلسفی ایران را تقویت کرد.
میراث ماندگار مکتب فلسفی اصفهان در فرهنگ شهری و هویت ملی
مکتب فلسفی اصفهان نهتنها در تمدن عقلی اسلامی، بلکه در توسعه کالبد شهری و فضاهای فرهنگی نقش بنیادین ایفا کرد. میراث آن، از معماری مساجد و پلها تا گفتمان اندیشه دینی، در هویت امروز اصفهان و ایران جاری است.
دیدگاهتان را بنویسید