10 تیرماه سالروز درگذشت سهراب شهیدثالث است، به همین مناسبت زندگی هنری و مرگ او در غرب پرداختیم.
سهراب شهید ثالث یکی از مهمترین و تأثیرگذارترین فیلمسازان پیش از انقلاب میتوان نام برد. او با ساخت فیلمهایی چون «یک اتفاق ساده» و «طبیعت بیجان» توانست مسیری تازه در سینمای ایران باز کند؛ مسیری که برخلاف جریان اصلی، در سکوت، ایستایی و نگاه مینیمال به زندگی روزمره معنا پیدا میکرد. سینمای شهید ثالث را نمیتوان در قالبهای معمول و رایج آن دوران گنجاند. فیلمهای او بازتابی از نوعی سینمای تجربی و خارج از هنجارهای مرسوم بود؛ سینمایی که بیش از آنکه بر روایتگری متکی باشد، بر تأمل، خلأ، و زمانِ کند تکیه داشت.
به گزارش پایگاه خبری سپاهان خبر; درک سینمای شهید ثالث، ما را به مفهومی نزدیک میکند که «ژان فرانسوا لیوتار» فیلسوف فرانسوی، از آن با عنوان «ناسینما» یاد میکرد؛ نوعی ضدسینما که قصد ندارد سرگرم کند، بلکه میخواهد بیقراری بیافریند، فکر برانگیزد و معنا را به چالش بکشد. در فیلمهایی چون «طبیعت بیجان» و «یک اتفاق ساده» سهراب شهید ثالث تصویری متفاوت از زندگی طبقه کارگر در ایران ارائه میدهد. او با ترکیب ظریف مستند و داستان، زبانی سینمایی خلق میکند که نه تنها از چارچوبهای آشنای سینمای آن دوران فراتر میرود، بلکه لحنی خاص، ناآشنا و در عین حال تأثیرگذار دارد. این لحن، آغاز نوعی «ناسینما» ست؛ مفهومی که با تجربه زیسته و ذهنیت فلسفی او پیوندی تنگاتنگ دارد.
ناسینمای شهید ثالث، بازتابیست از تلاقی چندلایه فرهنگ، اقتصاد، سیاست، اجتماع و حتی عرفان ایرانی در بستری از سکوت و سادگی ظاهری. در حالی که پیش از او نیز فیلمسازانی چون فرخ غفاری، ابراهیم گلستان و فریدون رهنما در قالبهای تجربهگرایانه فیلم ساخته بودند، اما هیچکدام به اندازه شهید ثالث نتوانستند گفتمانی عمیق با بدنه سینمای ایران، منتقدان و نظریهپردازان برقرار کنند. او با فاصله گرفتن از قواعد مرسوم، به خلق جهانی پرداخت که همچنان الهامبخش و محل تأمل است.
یک اتفاقی به ظاهر ساده نگاهی به فیلم «یک اتفاق ساده»
فیلم «یک اتفاق ساده» ساخته سهراب شهید ثالث با فیلمنامهای از امید روحانی، در سال ۱۳۵۲ به تولید رسید. این اثر نگاهی واقعگرا و تلخ به زندگی پسربچهای به نام محمد زمانی دارد؛ دانشآموزی که در حاشیه یکی از شهرهای جنوبی کشور، با پدری ماهیگیر و مادری بیمار روزگار میگذراند. محمد که درگیر فشارهای زندگی روزمره و فقر خانواده است، ناچار است بخشی از بار معیشت را بر دوش بکشد.
این مسئولیت زودهنگام و سنگین، او را از مدرسه و درس عقب میاندازد و باعث میشود با کودکیاش وداعی زودرس داشته باشد. فیلم با زبانی مینیمال، روایتگر رنجهاییست که نه فریاد دارند و نه قهرمان، اما در سکوت خود صدایی بلندتر از هر شعار دارند. در اصل در فیلم یک اتفاق ساده ما با اثری رو به رو هستیم که نشان میدهد یک اتفاق ساده هیچ ساده نیست، روایت سادهای در زندگی سادهای دارد اما تأثیری که فقدان و مرگ بر روی یک زندگی و سرنوشت یک آدم میگذارد اتفاقیاست که نه سادهاست نه قابل پذیر حداقل در زمانی کوتاه! سهراب شهید ثالث با نگاهی پیشرو و بینهایت ظریف، به ژرفترین لایههای روابط انسانی نفوذ میکند و از عشق میان انسانها سخن میگوید؛ عشقی که در عین سادگی، به شکوهی بیبدیل میرسد.
در نگاه او، پیوند مادر و فرزند نه صرفاً یک رابطهی زیستی، بلکه حاصل یک تجربه انسانی عمیق است. تولد فرزند، در سینمای شهید ثالث، تنها یک رخداد طبیعی نیست؛ بلکه لحظهایست که عشق، معنا مییابد و تجلی پیدا میکند. این نوع نگاه، عشق را نه وابسته به کلمات یا نمایش، بلکه برخاسته از هستیِ مشترک و سکوتی زاینده میبیند.
«طبیعت بی جان»: جان تازه در رگهای ناسینمای ایران
فیلم «طبیعت بیجان» را میتوان از نظر تأثیرگذاری، همردیف با آثار جریانساز موج نوی سینمای ایران همچون «گاو» و «قیصر» دانست. این فیلم نه تنها تعریفی تازه از رئالیسم در سینمای ایران ارائه داد، بلکه در نگاهی گستردهتر، معنای واقعگرایی را در سینمای جهان نیز بازآفرینی کرد.
ساده، خاموش، اما عمیق؛ طبیعت بیجان با کمترین حرکت و بیشترین معنا، تصویری از واقعیت انسانی و اجتماعی خلق کرد که فراتر از مرزهای ملی، تأثیرگذار و ماندگار شد. فیلم «طبیعت بیجان» داستان زندگی زوجی سالخورده را روایت میکند که در منطقهای دورافتاده و خلوت روزگار میگذرانند. پیرمرد، که سالها به عنوان سوزنبان راهآهن مشغول به کار بوده، ناگهان با حکم بازنشستگیاش روبهرو میشود؛ تصمیمی اداری که او را ناچار میسازد جای خود را به نیرویی جوانتر بدهد. این تغییر ساده در ظاهر، آغاز تحولی عمیق در زندگی مرد و فضای ساکت و ایستای اطراف اوست؛ روایتی از پایان، سکوت، و مواجههی تدریجی با تنهایی.
کارگردان با بهرهگیری از عناصر ساده و صحنهپردازیای بیپیرایه، تلاش کرده تا مخاطب را هرچه بیشتر به فضای سرد و ایستای زندگی زوج سالخورده نزدیک کند. حرکت نکردن دوربین، در هماهنگی با بازی نابازیگران، به نوعی سکون زنده در تصویر منجر شده؛ سکونی که در عین خاموشی، پر از معناست. این شیوه اجرا، ذهن مخاطب را با پرسشی مواجه میکند: آیا هنوز با یک فیلم سینمایی روبهرو هستیم یا چیزی فراتر و متفاوت از تعاریف رایج سینما را تجربه میکنیم؟
فیلم «طبیعت بیجان» ساخته سهراب شهید ثالث، در زمان اکران با واکنشهایی دوگانه روبهرو شد؛ از انتقادهای تند و طردکننده گرفته تا تحسینهای آرام و عمیق. با این حال، چیزی که همه بر آن اتفاق نظر داشتند، لحن منحصربهفرد و سبک متفاوت فیلم بود؛ سبکی که از قواعد رایج سینمای آن دوران فاصله میگرفت و روایتی شخصی و کاملاً مستقل ارائه میداد.
این فیلم نماینده گونهای از سینماست که با معیارهای رایج زیباییشناسی و ساختارهای مرسوم در سینمای بدنه همخوانی نداشت. همین تفاوت باعث شد بسیاری از فیلمسازان و فعالان سینمایی آن زمان، از نسبت دادن عنوان «سینما» به آن پرهیز کنند. این برخورد، دقیقاً همان نقطهای است که«طبیعت بیجان» را در دستهی «ناسینما» قرار میدهد؛ مفهومی که بیش از آنکه نقیض سینما باشد، بازتابی از تلاشی برای فراتر رفتن از مرزهای تعریفشدهی آن است.
«درغربت»، روایت زندگی سهراب شهیدثالث
سهراب شهید ثالث از چهرههای برجسته و جریانساز سینمای معاصر ایران و آلمان است؛ فیلمسازی که بهعنوان یکی از بنیانگذاران سینمای نوین و متفاوت شناخته میشود. آثار او سالها پیش در معتبرترین جشنوارههای بینالمللی از جمله کن، برلین، روتردام و شیکاگو به نمایش درآمده و جوایز مهمی را نیز از آن خود کردهاند.
با این حال، علیرغم موفقیتهای پیاپی در عرصه جهانی، بخش بزرگی از سینمای شهید ثالث در ایران همچنان ناشناخته مانده است. شاید یکی از دلایل اصلی این موضوع، دوری ۲۳ ساله او از ایران و شرایط خاص زندگیاش در خارج از کشور باشد؛ فاصلهای که مانع از دیده شدن آثارش توسط مخاطبان ایرانی شد.
در مقطعی، سه فیلم او با عنوانهای در غربت، بلوغ و خاطرات یک عاشق در جشنواره بینالمللی فیلم تهران به نمایش درآمد، اما به دلیل مشکلات و درگیریهای شخصی، این روند متوقف شد و دیگر آثارش فرصت اکران در ایران را پیدا نکردند. با اینهمه، جایگاه شهید ثالث در تاریخ سینما نه با تعداد نمایش آثارش، بلکه با تأثیر عمیق و ماندگاریست که بر روایت، سبک و زبان سینما برجای گذاشته است.
سهراب شهید ثالث را میتوان فیلمسازی تنها و جداافتاده دانست؛ فیلمسازی که نه فقط در سبک و نگاه، بلکه در حضور اجتماعی و هنریاش نیز فاصلهای آشکار با فضای سینمایی زمان خود داشت. او نه در چارچوب سینمای رایج دهه پنجاه ایران میگنجید، نه در دایره علایق مخاطبان و نه حتی در منظومه فکری منتقدان و روشنفکران آن دوره. شهید ثالث، با ساخت «طبیعت بیجان»، اثری خلق کرد که نه برخاسته از خواست عمومی بود و نه هماهنگ با قواعد و انتظارات زمانهاش. فیلمی ساختهشده در خلأ، در ستیز با الگوهای تثبیتشده، و از دل تنهایی عمیق یک خالق مستقل.
شگفت آنکه حتی منتقدان تأثیرگذار و روشنفکرانی که در همان دوران با شور و حرارت از فیلمهایی چون«قیصر» دفاع میکردند، در برابر «طبیعت بیجان» کوتی سنگین اختیار کردند؛ سکوتی که نه از بیتوجهی، بلکه از تردید و واهمه نشأت میگرفت. گویی آنها نمیخواستند در مواجهه با این فیلم، موضعگیریای کنند که بعدها از سوی جریان مسلط یا داوری عمومی، اشتباه تلقی شود. پس ترجیح دادند منتظر بمانند تا خود زمان، در مقام داور نهایی، دربارهی ارزش این فیلم تصمیم بگیرد.
واقعیت آن است که نگاه و سلیقه نشانهشناختی شهید ثالث بسیار جلوتر از دوران خود بود. زبانی که او در سینما به کار گرفت، نه فقط با جریان بدنه سینما، بلکه حتی با آثار غیرمتعارف و نقدهای جامعهشناختی رایج در دهه پنجاه نیز همخوانی نداشت. او بهگونهای میاندیشید و میساخت که اغلب اطرافیانش هنوز آماده درک آن نبودند؛ و شاید همین بیزمانی، راز ماندگاری سینمای اوست.
به عقیده من، در غربت اصلی زمانی ساخته شد که سهراب شهیدثالث در خانهی خود به تنهایی و در غربت واقعی هنری و زیستی جان خود را در سن ۵۵ سالگی در سال ۷۷ از دست داد.
دیدگاهتان را بنویسید