امروز سالروز ، روزی است که اشکها و لبخندها در هم آمیخت ، روزی که پرستوها پس از سالها اسارت به میهن بازگشتند و خیابانهای ایران با بوی اشک شوق و آغوشهای بیپایان مادران و پدران دوباره جان گرفت. به گزارش پایگاه خبری سپاهان خبر; این روز، روایت ایستادگی مردانی است که زنجیر دشمن را شکستند اما دلشان هرگز از عشق وطن جدا نشد.
روز، تپش قلب یک ملت
۲۶ مردادماه، برای مردم ایران تنها یک تاریخ در تقویم نیست این روز، تپش قلب یک ملت است. روزی که در آن، انتظار به پایان رسید، بغضها ترکید و کوچههای ایران بهار را در میانه تابستان تجربه کردند. سال ۱۳۶۹ سالی پر تلاطمی برای مردم ایران بود، در گرما گرم تابستان، روز ۲۶ مرداد سال ۱۳۶۹ بالاخره جمهوری اسلامی ایران با سربلندی توانست رزمندگانی را که مجاهدانه از دین و شرف و خاک کشور دفاع کرده بودند و در دست دشمن اسیر شده بودند ، به وطن بازگرداند.روز ۲۶ مرداد سال ۱۳۶۹، میهن اسلامی شاهد حضور اولین گروه آزادگان سرافرازی بود که پس از سال ها اسارت در زندان ها و اسارتگاه های رژیم بعث عراق، قدم به خاک پاک میهن اسلامی خود گذاشتند.
ستاد رسیدگی به امور آزادگان که در ۲۲ مرداد ۶۹ تشکیل شده بود، تبادل حدود ۵۰ هزار آزاده را با همین تعداد اسیر عراقی و با هماهنگی دستگاههای دیگر برعهده گرفت. با این تفاوت که اسرا آنها نظامی بودند و اسرای ما بیشتر بسیجی و غیرنظامی.
دل و اندیشهشان آزادتر از همیشه
در آن صبح باشکوه، هوا بوی اشک و شوق میداد و صدای تکبیر و صلوات، به گوشه گوشه شهرها پیچیده بود.سالها بود که ایران، چشم به راه پرستوهایی داشت که در قفسهای تاریک دشمن اسیر بودند. مردانی که تنهایشان در بند بود، اما دل و اندیشهشان آزادتر از همیشه پر میکشید. آنان در اردوگاههای بعث، در سلولهایی که دیوارهای سردش پر از خاطرات شکنجه و دلتنگی بود، با ایمان و صبر زیستند. روزها را با یاد خدا و شبها را با رؤیای آغوش وطن سر کردند.
اشک شوق بر گونهها روان
اتوبوسهایی که آزادگان را به شهرها میآوردند، شبیه کاروانهای نور بودند پرچمهای سهرنگ ایران بر فرازشان میدرخشید و خیابانها با گل و نقل فرش میشد. مردم برای دیدن قهرمانانشان صف کشیده بودند زنانی که قاب عکس همسرانشان را در دست داشتند، حالا خودشان را در آغوش میگرفتند. مادرانی که سالها در انتظار، موی سپید کرده بودند، دوباره جوانی را در نگاه فرزندانشان بازیافتند.
اشک شوق بر گونهها روان بود اما این اشکها بوی رهایی میدادند، بوی سربلندی و عزت. کودکان در آغوش پدرانشان آرام گرفتند، پدرانی که بسیاری از آنان را سالها تنها در عکس دیده بودند. این لحظهها، روایت عمیقترین شکل از پیوند میان انسان و وطن بود بازگشت به خاکی که بهخاطرش شکنجهها و سختیها را به جان خریدند.
سالهای جوانی که از من گرفته شده بود، دوباره به من برگشت
یکی از آزادگان پس از سالها با یاد آوری آن روز گفت: سالها خواب آن لحظه را دیده بودم لحظهای که بوی خاک وطن را دوباره حس کنم. برایم همه سختیها، یکباره از یاد رفت.
مادری که پس از ۸ سال فرزندش را در آغوش گرفت نیز اذعان داشت: شبها فقط با عکسش حرف میزدم. باورم نمیشد دوباره بتوانم صورتش را لمس کنم. وقتی او را دیدم، انگار دوباره جوان شدم. خدا آرزویم را برآورده کرد.هیچکس نمیداند سختی انتظار یعنی چه. سالها بود همه جشنها و عیدها را تنها گذرانده بودم. وقتی برگشت، انگار همه سالهای جوانی که از من گرفته شده بود، دوباره به من برگشت.
آزادگان تنها بازماندگان اردوگاههای دشمن نبودند، بلکه حامل پیام استقامت و شجاعت ملتی بودند که هرگز تن به ذلت نداد. آنان زخمهای تن را به یادگار آوردند، اما لبخندهایشان نشان میداد که روحشان شکستناپذیر مانده است. بازگشتشان نهتنها پایان یک فصل تاریک، بلکه آغاز فصلی روشن از همبستگی و امید بود؛
فصلی که در آن، مردم ایران دوباره معنای ایستادگی و عزت را لمس کردند.امروز، پس از گذشت سالها، همچنان روزی است برای زنده نگهداشتن خاطرهها. روزی برای مرور قصههایی که هر کدام میتواند کتابی از ایمان، عشق و شجاعت باشد. این روز یادآور آن است که آزادی و آرامش امروز ما، نتیجه صبر و استقامت مردانی است که در دل سختترین روزها، چراغ امید را روشن نگاه داشتند.
دیدگاهتان را بنویسید