ورزش، ذاتاً صحنهای پر از هیجان، کشمکش و لحظات ناب انسانی است؛ بستری که وقتی با قصهای عمیق و درامی پرکشش گره میخورد، میتواند جادویی فراتر از زمین مسابقه بیافریند. فیلمهای ورزشی تنها روایت رقابت و پیروزی یا شکست نیستند؛ آنها آینهای از آرزوها، ترسها، و امیدهای جمعیاند که در هیاهوی ورزش جان میگیرند.
محبوبیت بیمرز رویدادهای ورزشی در سراسر جهان، این آثار را به جایگاهی ویژه در دل تماشاگران رسانده است. اما نقطه قوت واقعیشان آنجاست که فراتر از خطکشیهای زمین بازی میروند و با روایتی از دل اجتماع، سیاست یا اقتصاد روزگار خود، تصویر بزرگتری از جهان ارائه میدهند؛ تصویری که به همان اندازه که درباره ورزش است، درباره زندگی نیز سخن میگوید.
روایتی کمتر دیده نشده و کمتر دیده شده از سیستان و بلوچستان
به گزارش پایگاه خبری سپاهان خبر فیلم سینمایی «هوک» به کارگردانی حسین ریگی و تهیهکنندگی علی آشتیانیپور، با قابهایی ناب و چشمنواز از طبیعت بکر و شگفتانگیز سیستان و بلوچستان، روایتی تصویری از زیباییهای کمتر دیدهشده این سرزمین را پیش چشم مخاطب میگشاید. این اثر که در جشنواره بینالمللی فیلمهای کودکان و نوجوانان سال ۱۴۰۱ حضور داشته، نهتنها جلوهای سینمایی از دل طبیعت جنوب شرق ایران ارائه میدهد، بلکه با زبان تصویر، قصهای از فرهنگ، رنگ و زندگی را به تماشا میگذارد.
کودکی شیرهان، در فیلمنامه و بازی باورپذیر بازیگر خردسال، نقطه قوت اثر
«هوک» داستان پسربچهای است با رویای قهرمانی در بوکس؛ رؤیایی که در گذر از پیچوخمهای سرنوشت، او را تا لبه پرتگاه قدرت و ثروت نامشروع میکشاند، اما در لحظهای سرنوشتساز، جوانمردی بر وسوسه غلبه میکند و ضربه نهایی بر پیکر رقیب فرود نمیآید. فیلم با پیوندی عاطفی و صمیمی میان «میرهان» و «شیرهان» آغاز میشود؛ رابطهای که با بازی تأثیرگذار علیرضا جعفری، لحنی عاشقانه و دلنشین به خود میگیرد. با این حال، وقوع حادثهای برای میرهان، ضربآهنگ روایت را بر هم میزند و فیلم، از اوج جذابیت به سراشیبی افت میکند.
شخصیت کودکی شیرهان، چه از نظر پرداخت در فیلمنامه و چه از نظر بازی باورپذیر بازیگر خردسال، نقطه قوت اثر است، اما در سوی مقابل، اجرای سکانسهای ورزشی، بهویژه مسابقات بوکس، از پرداختی آماتور رنج میبرد و لطمهای جدی به انسجام فیلم وارد میسازد. کافیست این صحنهها را با مسابقات کشتی در فیلم «غلامرضا تختی» بهرام توکلی مقایسه کنید؛ در آن اثر، میزانسن دقیق، فیلمبرداری هوشمندانه و ضرباهنگ کارگردانی، هیجان مسابقه را لحظهبهلحظه به تماشاگر منتقل میکند، حال آنکه در «هوک» این شور و کشش بهسختی حس میشود.
از منظر روانشناسی، کاراکترهایی چون «حمزه» و «طهور» میتوانستند چونان ستونهایی باشند که یا پناهی برای نوجوان در گذر از تلاطم بلوغ فراهم کنند یا بهمثابه مانعی، مسیرش را دشوارتر سازند. اما در روایت «هوک»، این دو نه عمق میگیرند و نه رنگ شخصیت مییابند؛ صرفاً سایههاییاند بیجان که از قاب عبور میکنند. شکافی که میان کشمکش درونی کودک و دستی که باید برای یاری به سویش دراز شود وجود دارد، در این اثر هرگز پر نمیشود؛ گویی رینگ زندگی او خالی از آن نگاه و حضوریست که بتواند در لحظههای افتادن، بلندش کند.
«هوک» آغازی با قدرت اما باختن در میدان روایت و میدان بوکس
افزون بر این، شخصیت «دانشجو» در رویارویی با فراز و فرودهای پیش رو، عمق و باورپذیری لازم را نمییابد و بازی کمرمق و بیجان بازیگر نیز این ضعف را برجستهتر میکند. «هوک» اگرچه با نگاهی انسانی و تصویرهایی چشمنواز آغاز میشود، اما در ادامه، میدان روایت و میدان بوکس را همزمان از دست میدهد.
«هوک» سودای آن دارد که مفاهیم انسانی و اخلاقی را در قاب تصویر بنشاند؛ اما برخی شخصیتها – همچون نامزد شیرهان – حضوری بیاثر دارند و در روند داستان گرهی نمیگشایند. حتی نقشهایی چون «حمزه» با بازی امیر جعفری و «طهور» با بازی امیرمهدی ژوله، فراتر از تیپ نمیروند و در سطحی کلی باقی میمانند. فیلمساز در میانه داستان، با پرداختی درست، «شیرهان» را در برابر چالشی جدی قرار میدهد، اما پایانبندی سست، راه را بر تکامل منطقی و تأثیرگذار شخصیت او میبندد.
سیر رسیدن از قهرمانی به پهلوانی، که میتوانست نقطه اوج روایت باشد، در پرداخت نهایی کمرنگ و بیجان از کار در میآید. سرانجام، گویی همانند برخی آثار عامهپسند، همه چیز به سمت فرجامی خوش و بیدغدغه سوق داده میشود؛ پایانی که بیش از آنکه در جان مخاطب رسوب کند، چون تصویری گذرا بر ذهن میلغزد.
دیدگاهتان را بنویسید