×
×

نیما جاویدی این بار روایتگر زنان از سایه تا صحنه در قلمرو پنهان «شکارگاه»
نگاهی کتبی به سریالی تماشایی

  • کد نوشته: 32833
  • 25 تیر 1404
  • ۰
  • در سال‌های اخیر، موجی از آثار نمایشی با محوریت تاریخ معاصر و بازخوانی رویدادهای امنیتی-سیاسی در فضای سریال‌سازی ایران شکل گرفته است. شکارگاه به کارگردانی نیما جاویدی، یکی از تازه‌ترین نمونه‌های این جریان است که در بستر دهه‌ی ۶۰ و تحولات پس از آن، به روایت داستانی معمایی و تعلیق‌آمیز می‌پردازد.
    نگاهی کتبی به سریالی تماشایی
  • در سال‌های اخیر، موجی از آثار نمایشی با محوریت تاریخ معاصر و بازخوانی رویدادهای امنیتی-سیاسی در فضای سریال‌سازی ایران شکل گرفته است. شکارگاه به کارگردانی نیما جاویدی، یکی از تازه‌ترین نمونه‌های این جریان است که در بستر دهه‌ی ۶۰ و تحولات پس از آن، به روایت داستانی معمایی و تعلیق‌آمیز می‌پردازد. به گزارش سپاهان خبر; قسمت اول این سریال، با فضاسازی سرد و حساب‌شده و شخصیت‌پردازی آرام اما مؤثر، مقدمه‌ای برای ورود به جهانی پنهان و پرمخاطره است که سایه‌ی خشونت، شک و بی‌اعتمادی بر آن سنگینی می‌کند.

    اما آنچه شکارگاه را از بسیاری آثار هم‌ردیف متمایز می‌سازد، حضور و کنش‌گری متفاوت زنان در این فضای مردانه و امنیتی است؛ زنانی که نه صرفاً در حاشیه‌ی روایت، که گاه در مرکز تصمیم‌گیری، عاطفه، یا حتی بحران قرار می‌گیرند. در این مقاله، ضمن تحلیل ساختاری قسمت اول شکارگاه، به بازنمایی زنان در این سریال نیز پرداخته خواهد شد؛ نگاهی که می‌کوشد از کلیشه‌های رایج عبور کرده و موقعیتی تازه برای زنان در تاریخ‌نگاری تصویری بیافریند.

    نیما جاویدی با شکارگاه بار دیگر نشان می‌دهد که جهان سینمایی‌اش نه در بازگویی صرف گذشته، بلکه در ساختن فضایی است که تاریخ را چون رؤیایی تاریک و پرتعلیق بازمی‌نماید. او به‌جای روایت خطی واقعیت، دست به معماری دنیایی می‌زند که از نخستین قاب، تماشاگر را میان لبه‌ی شک و شهود معلق نگه می‌دارد. آنچه پیش رو داریم، صرفاً یک داستان نیست، بلکه تجربه‌ای بصری و روانی است که مخاطب را وا‌می‌دارد تا در دل هراس و رمز، به دنبال معنا بگردد.

    شکارگاه در نخستین مواجهه شاید سریالی تاریخی به‌ نظر برسد، اما نیما جاویدی با هوشمندی از مرزهای ژانری فراتر می‌رود و روایتی خلق می‌کند که تاریخ را نه از منظر واقعه، بلکه از دریچه‌ی روان آدمی بازمی‌خواند. در این جهان خفه و مه‌آلود، آنچه اهمیت دارد نه رخدادهای بزرگ، که مکث‌های کوچک، سکوت‌های کش‌دار و اضطرابی‌ست که در قاب‌های بسته و راهروهای کم‌نور جاری‌ است.

    جاویدی، همچون سرخ‌پوست، بار دیگر به سراغ قصه‌ای می‌رود که در ظاهر ساده، اما در عمق، حامل بار عاطفی و معنایی سنگینی‌ست. در شکارگاه، اگرچه تاجی گران‌قیمت جرقه‌ی روایت را می‌زند، اما آنچه در تار و پود داستان می‌تند، بازی پیچیده‌ی قدرت، شک، وفاداری و ترس است؛ روایتی از انسان‌هایی که در مرز میان وظیفه و وسوسه، حقیقت و فریب، درگیر انتخاب‌هایی مبهم و گاه هولناک‌اند. جاویدی با دقتی شاعرانه، رازهای انسانی را از دل تاریکی بیرون می‌کشد و به نور داستان می‌سپارد.

    در شکارگاه نیما جاویدی، زنان نه در حاشیه، که در لایه‌های پنهان اما تعیین‌کننده‌ی روایت جای گرفته‌اند؛ آن‌جا که صدا خاموش است اما نگاه، راوی لحظه‌هاست. در این سریال، برخلاف بسیاری از آثار تاریخی تلویزیون ایران که زن را تنها به موجودی منفعل یا وابسته به مردان تقلیل می‌دهند، زنان با کنش‌هایی نامرئی اما مؤثر در بطن ماجرا جاری‌اند. آن‌ها درون سکوت و در دل فضاهای سایه‌دار، نیرویی را نمایندگی می‌کنند که کمتر دیده شده اما همیشه وجود داشته: نیروی بقا، تردید، و بازی در مرزِ دیدن و دیده‌نشدن.

    جاویدی با نگاهی روان‌شناسانه به شخصیت‌های زن خود، آنان را میان اضداد به حرکت درمی‌آورد: وفاداری و خیانت، عشق و وظیفه، ترس و جسارت. این شخصیت‌ها قرار نیست مانند زنان اسطوره‌ایِ تاریخ روایت شوند؛ بلکه آن‌ها راوی لحظه‌هایی‌اند که تاریخ رسمی آن‌ها را نادیده گرفته، لحظه‌هایی که سکوت، زبانی گویا می‌شود و یک نگاه، بار یک فصل از روایت را بر دوش می‌کشد.

    از منظر سینمایی، کارگردانی جاویدی در خلق این فضا بی‌نقص است. او با استفاده از نورپردازی محدود، لوکیشن‌های بسته و قاب‌هایی با عمق میدان کم، حس حصر و درون‌گرایی زنان را به تصویر می‌کشد. دوربین در مواجهه با زنان، نه تماشاگر صرف، که گاه هم‌دل و گاه مظنون است؛ دوربینی که هم فاصله می‌گیرد و هم گاهی به طرز خطرناکی نزدیک می‌شود. این دوگانگی در میزانسن، بازتابی‌ست از وضعیت زن در تاریخی که همواره میان حضور و حذف در نوسان بوده است.

    اما مهم‌تر از همه، شکارگاه نشان می‌دهد که حتی در دل یک روایت امنیتی، زن تنها سوژه‌ی عاطفه یا مهر نیست؛ او عامل شکل‌گیری گره‌های داستان، بازیگر عرصه‌ی قدرت، و گاه تعیین‌کننده‌ی مسیر حقیقت است. اگر مردان در این روایت به‌دنبال پاسخ‌اند، زنان با راز زندگی می‌کنند؛ و همین راز است که جهان شکارگاه را انسانی‌تر، پیچیده‌تر، و به شکل خاصی زنانه‌تر می‌کند.

    در نهایت، زنان شکارگاه، در سکوت خود فریاد می‌زنند؛ در سایه‌ی روایت، حقیقتی دیگر را نمایندگی می‌کنند. آن‌ها شاهدان بی‌صدای تاریخی‌اند که هرگز نوشته نشد، اما در چهره‌ی آنان حک شده است.

    نویسنده: آریانا معتمدیان دهکردی
    برچسب ها

    دسته بندی مرتبط

    دیدگاهتان را بنویسید

    نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *