×
×

آیا مسیر «آرامش» از «ویرانی» می‌گذرد؟
نگاهی به نمایش « دقیقا مثل سبزوار بعد از عبور چنگیز »

  • کد نوشته: 21545
  • ۰۴ اسفند ۱۴۰۳
  • ۰
  • « سبزوار» وقتی در کنار نام « چنگیز» قرار گیرد، یادآور جنبش « سربداران» است.جنبشی که در تاریخ با عنوان بزرگترین جنبش عدالت‌خواهی و ظلم ستیزی ایرانیان در برابر هجوم و سلطه بیگانه، شناخته شده است.
    نگاهی به نمایش « دقیقا مثل سبزوار بعد از عبور چنگیز »
  • تئاتر « دقیقا مثل سبزوار بعد از عبور چنگیز »، پر از نمادها و نشانه‌های ضمنی است.در اولین مواجهه تماشاگر با این نمایش، ذهن مخاطب با عنوان نسبتا طولانی آن درگیر می‌شود.« سبزوار» وقتی در کنار نام « چنگیز» قرار گیرد، یادآور جنبش « سربداران» است.جنبشی که در تاریخ با عنوان بزرگترین جنبش عدالت‌خواهی و ظلم ستیزی ایرانیان در برابر هجوم و سلطه بیگانه، شناخته شده است.

    « سربداران» در مقابل حمله مغول ها، قد علم کردند؛ اما نمایش « دقیقا مثل …» از همان ابتدا، با شروع دیالوگ‌های اولیه برای مخاطب روشن می‌کند که به تماشای نمایشی تاریخی نَنِشسته، بلکه با پیشرفت سیر داستانی ماجرا، مفاهیم برآمده از عنوان نمایش، یعنی “بهت پس از ویرانی”، “سربرافراشتن پس از سرکوب” و “بازیابی هویت پس از یورش و از هم پاشیدگی”، ترکیب‌هایی است که به نظر می‌رسد نویسنده‌ متن،«علی شمس»، سعی داشته در نمایشنامه به آن بپردازد.داستان در زمانی نامعلوم می‌گذرد و اشخاص نمایش، نه شخصیت‌هایی در دنیای واقعی، بلکه کاراکترهایی در ذهن و قلم نویسنده‌اند که در تلاشی مداوم، گویی که می‌کوشند از سلطه‌ خدا گونه نویسنده رهایی یابند، اما در عین حال مجبور به دریافت رضایت او نیز، هستند.چون در غیر این صورت، وجودشان در متن، زیر سوال می‌رود.

    با این مقدمه، به سراغ این گزاره می‌روم که تئاتر «دقیقا مثل سبزوار بعد از عبور چنگیز»، در زیر لایه‌ رویی متن، سراسر استعاری و نمادین است.نه به این معنا که تماشاگر از ابتدا تا انتهای نمایش، ملزوم به کشف نمادها و اشاره‌های ضمنی باشد، اتفاقا روایت در پوسته متن به اندازه ای جذاب هست که مخاطب را تا پایان، مشتاق روی صندلی‌اش نگاه دارد.و البته، این جذابیت در فضایی خارج از ساختار کلاسیک درام و در کشمکش میان کاراکترهایی رخ می‌دهد که هنوز وارد نمایشنامه اصلی نشده اند! بلکه همین فضای معلق میان “رویا و حقیقت”، میان “توهم و واقعیت”، میان “اراده تغییر یا پذیرش جبر” و حتی میان “خالقِ زمان یا اسیرِ زمان بودن” است که مخاطب را حین اجرا، به فکر فرو می‌برد؛ چرا که قصه‌ی کاراکترهای سرگردان، بسیار شبیه قصه‌ی همه آدم‌ هاست که هر کدام، در کجای این« میان‌ها»قرار گرفته‌اند؟

    نمایشنامه، همان‌طور که در عنوان به یک واقعه‌ی تاریخی اشاره دارد، در متن نمایش هم، سوژه‌های بنیادین داستان‌های اساطیری را به چالش کشیده است.کاراکترهای سرگردان، در پی ارائه رابطه علت و معلولی برای بیان پلات سرگذشت شان، به کهن الگوهای داستانی همچون «برادر کشی» بر سر کسب قدرت، یا پدر کشی و فرزند کشی برای تصاحب میراث  خانوادگی، اشاره می‌کنند.

    از این نظرگاه اما،  نقدی جدی به نمایشنامه وارد است؛ چرا که از زمان ورود تک کاراکتر«زن» به نمایش، سیر داستان وارد فضاهای کلیشه‌ای می‌شود.او همان « زن اغوا گری» است که یک تنه زحمت گول زدن و به قهقرا بردن تمام مردان ماجرا را به دوش می‌کشد! در یکی از دیالوگ‌های مردان خطاب به زن، اغواگری غلوآمیز او اینگونه توصیف شده:« آیا در ماجرایی که تعریف کردی، هیچ مذکری باقی مانده که تو با او ازدواج نکرده باشی؟» با توجه به اینکه کاراکتر زن در نیمه‌های نمایش و به عنوان یک شخصیت پیش برنده داستان ظاهر می‌شود و حضورش با بیان دیالوگ‌های فاش کننده، از ابهامات داستان رمزگشایی می‌کند، بنابراین اصرار بر اغواگری وافر او به گونه‌ای که هوش و اختیار از کف مردان ماجرا رباییده و آنان را به جنایت‌هایی جبران ناپذیر وادار می‌کند، یادآور کهن الگوی « شیطان» در « تجسد زن زیبا روی فتنه گر» است.

    این طرز نگاه به «زن»، با استفاده از صفت « سلیطه» برای او در یکی از دیالوگ‌های نمایشنامه، بیشتر نمایان می‌شود. چنین شخصیت پردازی‌ای برای کاراکتر زن، ( که من آن را شخصیت پردازی نیابتی نامیده‌ام چرا که از زمان اسطوره‌ی آدم و حوا، قدرت‌ فعلیت زن، در جهت به ثمر نشستن اهداف شیطان، گرو گرفته شده تا از این راه، تمام برادرکشی ها و پدرکشی های تاریخ مردانه توجیه شود)، حتی اگر با نگاهی خوشبینانه قصد نویسنده در اینجا را انتقاد وی از این روند تاریخی بدانیم، باز هم در نمایشنامه جوری کار می‌کند که در مسیر کلیشه سازی یا حتی عادی جلوه دادن نقشِ« زنِ توطئه گر، پشت پرده نزاع‌ مردان بر سر قدرت»، عمل می‌کند؛ به گونه‌ای که ناخودآگاه در ذهن مخاطب جمله‌ی بارها شنیده شده « همیشه پای یک زن در میان است»، تداعی می‌شود.

    در حیطه‌ی عناصر اجرا، بازی بازیگران از نقاط قوت نمایش است.هر سه بازیگر مسلط و دقیق ظاهر شدند و در جذب توجه مخاطب به نقش آفرینی‌شان، موفق عمل کرده‌اند.همچنین طراحی صحنه که امضای کارگردان، یاسر پیمانی، در این پروژه است از دیگر نقاط قوت نمایش است. تصویر محیطی که مکان رخداد داستان است، یعنی “صفحه کاغذ” یا “صفحه نورانی مانیتور کامپیوتر” و یا “ذهن نویسنده” با انبوهی از لغات درهم و پراکنده، بسیار خلاقانه در دکور صحنه، ترسیم شده است.نورهای نئونی به همراه فونت‌های الفبایی نورانی و البته کادر مستطیل شکل، همگی به صفحه خلق نویسنده ، خواه کاغذ یا کامپیوتر اشاره دارد و باید گفت که تصویری خاص و به یادماندنی از دکور صحنه در ذهن مخاطب به جای می‌گذارد.

    تئاتر« دقیقا مثل سبزوار بعد از عبور چنگیز»، به نویسندگی علی شمس ، کارگردانی یاسر پیمانی و بازی بازیگران مهرزاد مشکل گشا، آرزو حق شناس و سام کوراوند، تا دهم اسفند ماه 1403 در مجموعه فرشچیان، به روی صحنه اجرا خواهد بود.

    نویسنده: زهرا علوی
    برچسب ها

    دسته بندی مرتبط

    دیدگاهتان را بنویسید

    نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *