سپید، ناگه سیاه/پنهان، ناگه پیدا
تراژدی مکبث، از آثار جاودان ویلیام شکسپیر، هر بار که روی صحنه اجرا شود، تازه است. گویی که نه در ابتدای قرن هفدهم میلادی به سال ۱۶۰۶، بلکه به تازگی نگاشته شده و اکنون روی صحنه تئاتر برای مخاطبان روایت میشود. چرا که مواجهه با داستان مکبث، یادآور امیال سیاه و وحشتبار و تلخ و با تعاریف امروزی، نه الزاما « پَست» ی ( چرا که در دنیای معاصر، سودای قدرت بی چون و چرا، در هر جایگاه و مقامی دیده میشود) است که در نهاد آدمی پنهان است و منتظر صاعقهای است که بر آن افکنده شود و آن نقاب های مخوف را براندازد تا همچون فوران آتشفشانی که سالها خفته بوده، بیدار شود و تمام آنچه هست و نیست را بسوزاند و نابود کند.
به گزارش سپاهان خبر; درست به مانند آنچه بر خود مکبث گذشت! صحنه آغازین تراژدی با صاعقهای شروع میشود و پس از صاعقه، سه خواهر جادو، ساحرههایی که گویی این جهانی نیستند از خاک سربرمیآورند و منتظر میمانند تا با مکبث رو به رو شوند. یا اینکه مکبث، پس از نبردی دشوار و خونین و نوشیدن جام شیرین پیروزی که از پس خون ریختنهای بسیار سربرآورده است، با دیدن سه خواهر جادو و آنچه میگویند، انگار که با لایههای زیرین ناخودآگاه خویش مواجه میشود.با همان امیال خفته در نهاد که در آن لحظه به ناگه سر بر آورده، لرزه بر اندامش میافکند، همچو صاعقهای…
« تلالای مرگ» نام نمایشی است برگرفته از مکبث شکسپیر، به کارگردانی « قادر طبابایی » که هم اکنون در اصفهان روی صحنه اجراست.عنوان و طرح پوستر این نمایش، در اولین مواجهه مخاطب با اثر، برانگیزاننده حس کنجکاوی و دعوت کنندگی و همچنین چکیدهای از آنچه قرار است پس از اجرا ذهن تماشاگر را درگیر کند، در درون خود دارد.
« تلالای مرگ » به لحاظ آوایی، تداعی کننده رقص شوم فرشته مرگ است که بر تمام زندگی مکبث سایه افکنده، و مرد روی پوستر که تاجی از خنجر بر سر دارد، یک پرتره گرافیکی به یاد ماندنی از کاراکتر مکبث است که در عین مینیمال بودن، کل سرنوشت تراژیک او را به تصویر کشیده است.طبابایی در این اثر و همچنین کار قبلیاش، “مرثیه ای بر بهارنارنجهای پلاسیده”، که آن هم اثری اقتباسی و وفادارانه از نمایشنامه « عروسی خون» بود، نشان داده که به دنبال خلق تصاویری منحصر به سبک خود و در تلاش برای اینکه در ذهن مخاطب ماندگار باشد، است.
در هر دوی این آثار، متن اجرا از نمایشنامههای شناخته شده و از شاهکارهای ادبیات دراماتیک هستند که او سعی داشته با خلق کادرهایی ویژه از داستانی که برای چندمین بار بر روی صحنهای از میلیونها صحنه در این جهان، اجرا میشود امضایی از خود را بر روی اثر، ثبت کند.او سعی دارد با جلوه گری بصری ، حرکت و تکاپو روی صحنه، به کارگیری نمادین رنگها و همچنین عناصر نمادین، که البته همگی از اصول اجرا هستند و بدون مواردی که گفته شد،گویی که اجرا چیزی کم دارد، ارتباطی خاص با تماشاگر برقرار کند.
در تمام اجراها یا حتی فیلمهای اقتباسی که از تراژدی مکبث به خاطر دارم، سه خواهر جادوگر به لحاظ پرداخت تصویری، از جایگاه ویژهای برخوردار بودهاند. در “تلالای مرگ” نیز کارگردان، برخورد خلاقانهای با این جنبهی ماجرا داشته است.همچنین عنصر نمادین قدرتمند در تلالای مرگ، “ماسک” یا نقاب هایی است که بر چهره تمام بازیگران به جز مکبث، لیدی مکبث و یکی از خواهران جادو قرار دارد.این سه کاراکتر، همان شخصیتهایی هستند که با نهاد سرکش و اهریمنی خود مواجه شدهاند و بنابراین قابهای پوشاننده، از چهرههاشان برافتاده است.
نقاب در این نمایش، دو کارکرد مهم دارد.اول ، ایجاد تصویرهایی سوررئال و جذاب مقابل دیدگان مخاطب که او را از فضای خشک و رئال و شاید کمی ملال آور داستان جدا میکند و دوم و مهمتر از آن، کارکرد نمادین ماسکها که از نظرگاه نقد روانکاوانه، یادآور نقابهایی است که بر چهره تمام آدمیان هست تا هنگامی که آرزوها و امیال پلیدی که در پشت این نقاب پنهان است ، بیرون نزده باشد.
اما بازگردیم به سه خواهر جادو. نقش آفرینی سه خواهر جادو که در پرداختی خلاقانه و فانتزی، هر سه در بازی یک کاراکتر ادغام شده ، خود به تنهایی یکی از عناصر مهم تصویری و اجرایی نماش تلالای مرگ است.سه خواهر را یک نفر بازی میکند با بهره گیری از چهره خودش و گرفتن دو ماسک متفاوت در دوسوی بدنش، به کمک صداسازی با سه لحن و تن مختلف .حضورپررنگ این کاراکتر روی صحنه به گونهای بود که هر بار با ادای دیالوگ ها، علاوه بر شگفتی که به جان مکبث در داستان میانداخت ، مخاطب را نیز به شگفتی از چنین نقش آفرینی ترکیبی در لحظه و توسط یک نفر، فرو میبرد.
شادی تیموری ، ماهرانه و تاثیرگذار باصدایی غرا و نافذ، این کاراکتر را روی صحنه جان بخشید. باید اشاره کنم که جان بخشی او به سه خواهر جادو آنچنان پر صلابت بود که بر حضور و اقتدار کاراکتر مکبث سایه میافکند.در واقع بهتر است بگویم که کاراکتر مکبث در تلالای مرگ، نیاز به پرداخت بیشتری به خصوص در اَکت ها و دیالوگها داشت چرا که طمع و قساوت بی حد این شخصیت، و یا حتی ترس ها و وحشتاش از آنچه پیش رویش بود، چنان که باید در شخصیت پردازیاش نمایان نشده بود.اما دیگر کاراکتر اصلی، یعنی لیدی مکبث، موفق شده بود با میمیک چهره نافذ، حس ترس و طمع توامان را به مخاطب القا کند.
قادر طبابایی در اقتباسی وفادارانه، تراژدی مکبث را روی صحنه اجرا برده به جز دو مورد که در پایان بندی، مرگ مکبث و لیدی مکبث را متفاوت از داستان اصلی رقم زده است شاید به این دلیل که در جهان بینی او، مکبث، بیشتر از آنکه اسیر تراژدی باشد، خود، برانگیزاننده آن است.همچنین برخورد مجدد دیگر سردار جنگی ماجرا، یعنی « مک داف» با سه خواهر جادو، اشارهای بر سیر دایرهای این تراژدی و خونین بودن سریر قدرت، در تمام زمان ها و مکان ها دارد. در پایان
تئاتر « تلالای مرگ» به کارگردانی قادر طبابایی، بر اساس تراژدی مکبث اثر شکسپیر، طراح صحنه و ساخت صورتک، کیانوش صالحی، طراح گرافیک ، نیما پیراسته، شاهین رسولی و بهزاد میخک، و با بازی بازیگران ، کیانوش صالحی، سحر رمضانی، شادی تیموری، مهرداد شیرانی، فاطمه پیرمرادیان، متین روشنک، حجت مستاجران، فائزه اعتصامی، سونیا صیادی، مهدی مبینی نژاد، مریم ابوطالبی و قادر طبابایی، تا دوم خرداد ماه ۱۴۰۴ در سالن اصلی تالار هنر اصفهان، به روی صحنه اجرا خواهد بود.
دیدگاهتان را بنویسید