نقد و تحلیل فیلم «گوزنهای اتوبان» به بهانه اکران در اصفهان؛ اثری که با رویکردی اغراقآمیز، نقد فضای مجازی را به سمت سیاهنمایی و دور شدن از واقعیت سوق داده است.
چالش فیلترینگ و نقد فضای مجازی در سینمای ایران
در سالهای اخیر، فیلمهای متعددی با هدف نقد فضای مجازی در سینمای ایران تولید شدهاند. این تلاشها در حالی صورت میگیرد که فیلترینگ گسترده، بخش قابلتوجهی از این فضا را محدود کرده است. فیلم «گوزنهای اتوبان» به کارگردانی ابوالفضل صفاری، یکی از این آثار است که تلاش دارد تأثیر فضای مجازی بر زندگی افراد را به چالش بکشد؛ اما این نقد را با چاشنی اغراق و سیاهنمایی افراطی به نمایش میگذارد. این رویکرد، فیلم را از واقعیت دور کرده و مانع از ارتباط مؤثر مخاطب با آن میشود.
ضعفهای ساختاری؛ فیلمنامه و روایت مبهم
به گزارش پایگاه خبری سپاهان خبر و به نقل از تابناک، علاوه بر اغراق در محتوا، «گوزنهای اتوبان» با مشکلات جدی در فیلمنامه و روایت داستان مواجه است که ابهاماتی را در روند فیلم ایجاد کرده است. مخاطب ناگزیر است با تکیه بر اطلاعات پیشین خود از فضای مجازی، اتفاقات را درک یا توجیه کند، زیرا فیلمنامه به تنهایی قادر به ایجاد این بستر نیست و فاقد انسجام لازم در پرداخت به جزئیات است.
ایده جذاب اما روایتی تباهشده
داستان فیلم بر محوریت «عابس»، یک پیک موتوری، شکل میگیرد که به اشتباه درگیر ماجرایی با بازتاب گسترده در فضای مجازی میشود. این ایده، به خودی خود جذاب و قابلتأمل است؛ زیرا تأثیر شبکههای اجتماعی بر زندگی روزمره افراد، موضوعی کاملاً واقعی و ملموس است و پرداختن به آن ضروری به نظر میرسد. اما «گوزنهای اتوبان» با روایتی غلط، پتانسیل بالای این ایده را تباه کرده و آن را به یک فرصت از دست رفته تبدیل میکند.
سیاهنمایی افراطی؛ دنیایی بیرحم و بیمنطق
فیلم بهجای پرداختن به پیچیدگیهای واقعی و ظریف فضای مجازی، آن را به یک دنیای سیاه و بیرحم بدل ساخته که در آن همه چیز در عرض چند دقیقه از کنترل خارج میشود. فیلمساز از همان ابتدا فضایی ترسناک و مملو از بیعدالتی خلق میکند که مخاطب را به جای تماشای یک درام اجتماعی، به سمت دیدن یک کابوس سوق میدهد. این رویکرد شعارگونه و کلیشهای، ارتباط عاطفی مخاطب با فیلم را به شدت کاهش میدهد.
گسستگی در روایت؛ پرسش «چی شد اینجوری شد؟»
یکی از مهمترین ضعفهای ساختاری «گوزنهای اتوبان»، عدم انسجام در فیلمنامه است. روایت داستان از ابتدا تا انتها دچار گسستگیهای متعددی است. بسیاری از اتفاقات بهدرستی پرداخته نمیشوند و گاهی مخاطب احساس میکند که روند داستان از منطق روایی خارج شده است. در مواردی نیز، مخاطب اصلاً متوجه اتفاق و روند شکلگیری آن نمیشود و تنها شاهد نتیجه است که این امر، پرسش بزرگ «چی شد اینجوری شد؟» را در ذهن بیننده شکل میدهد.
شخصیتپردازی نامتوازن و کاریکاتوری
در طول فیلم، شخصیتها دچار تغییراتی ناموجه و غیرمنطقی میشوند. انگیزههای برخی شخصیتها مبهم باقی میماند و برخی روابط بهدرستی شکل نمیگیرند. بهعنوان مثال، همسر “عابس” با بازی الناز شاکردوست، پس از ورود به دنیای بلاگری، بهگونهای رفتار میکند که نه تنها باورپذیر نیست، بلکه گاهی از کلیشههای رایج فراتر رفته و به کاریکاتور تبدیل میشود. او در ابتدا شخصیتی کاملاً سطحی و بیاخلاق به نظر میرسد و فیلم نیز تلاشی برای نمایش لایههای عمیقتر شخصیت او انجام نمیدهد.
کلیشههای تکراری در شخصیتهای منفی
شخصیت منفی فیلم نیز از همین قاعده کلیشهای پیروی میکند؛ فیلمساز خواسته است تا مافیای فضای مجازی را مانند مافیای مواد مخدر، با محیط کاری عجیب و غریب و خدم و حشم به تصویر بکشد. این شخصیت با بازی تکراری و بیهویت پیمان قاسمخانی، عمق لازم را پیدا نکرده و به یک نماد تخت تبدیل شده است.
رویکرد سیاه و سفید در پرداخت به خیر و شر
روایت داستان به شکلی است که گویی فیلمساز تنها میخواهد نشان دهد چه کسی «بد» است و چه کسی «خوب»، بدون اینکه به چرایی و چگونگی این تمایز بپردازد. مخاطب باید این مفاهیم را بپذیرد، بدون آنکه در بستر یک داستان منسجم و منطقی بسط داده شوند. در واقع، بیننده بهجای اینکه بهتدریج وارد دنیای داستان شود و با شخصیتها همراهی کند، ناگهان در میانه یک بحران قرار میگیرد که به درستی پرداخته نشده است.
اغراق در بحرانهای اجتماعی؛ فاصله از واقعگرایی
متأسفانه، اغراق در روایت به بلای جان بسیاری از فیلمهای اخیر سینمای ایران تبدیل شده است. فیلمسازان تمایل دارند بحرانهای اجتماعی را به شدیدترین و تاریکترین شکل ممکن به تصویر بکشند، بدون اینکه واقعگرایی را در نظر بگیرند. «گوزنهای اتوبان» نیز از این قاعده مستثنی نیست و در این مسیر، به سمت سیاهنمایی افراطی متمایل شده است.
نیاز به تعادل؛ رویکردی واقعبینانه برای نقد فضای مجازی
اغراق لزوماً عنصر نامطلوبی نیست، اما وقتی قرار است فیلمی درباره موضوعی فراگیر مانند فضای مجازی باشد، نمیتوان با عنصر اغراق از مخاطب انتظار همراهی داشت. ما هر روز فضای مجازی را تجربه میکنیم و دنیای مجازی، واقعیت زندگی امروز ماست. روایتی بیش از حد اغراقآمیز، کمکی به روند داستانگویی نمیکند. فیلمهایی که میخواهند درباره مشکلات اجتماعی صحبت کنند، باید تعادل را رعایت کنند. سیاهنمایی افراطی باعث میشود مخاطب آنها را جدی نگیرد و سادهانگاری نیز مانع از انتقال پیام میشود.
«گوزنهای اتوبان» به سمت سیاهنمایی افراطی متمایل شده که نتیجه آن، دور شدن مخاطب از داستان و شعاری شدن اثر است. تنها شخصیت باورپذیر فیلم، خود عابس است؛ مابقی شخصیتها به درستی شکل نگرفتهاند و از واقعیت دورند که این امر ارتباط مخاطب با فیلم را دشوار میکند.
دیدگاهتان را بنویسید