فیلم پیرپسر ساخته اکتای براهنی، نه صرفاً یک روایت سینمایی، که تفسیر بصری-فلسفی از اضطراب وجودی رمان برادران کارامازوف داستایوفسکی است؛ اقتباسی که نه در خط داستان، که در ساحت جان و جدال های درونی شخصیت ها با اثر مادر گفتوگو میکند. براهنی با انتخاب قابهایی که یادآور نقاشی های غبارآلود و رازآلود واحد خاکدان است و استفاده از نورهای خاموش و بافت های سنگین، به جهان روسی قرن نوزدهم، رنگی ایرانی می زند، گویی کارامازوف ها به کوچهپس کوچه های متروکِ تهرانِ امروز تبعید شده اند.

به گزارش پایگاه خبری سپاهان خبر هر تصویر، ایست مانند، بی قرار و مشکوک، نقاشی ای ست از جنون، گناه، و عطش رهایی؛ شبیه به تابلوهای فراموش شده ی نقاشان روس که خاک خورده در موزه ای تاریک آویخته شده اند. اینجا پدرکشی، نه فقط روایتی اخالقی، که کنشی استعاری ست برای پایان دادن به دورانِ پدرساالرانه ای که حتی خدا نیز در آن متهم است .پیرپسر جسور است؛
در سکوت هایش، در دیالوگ هایی که بیشتر زمزمه اند تا گفتوگو، و در تماشای چهره هایی که بیشتر به نقش های بینامِ تاریخ هنر می مانند تا شخصیت های معاصر. براهنی با این فیلم، نه فقط داستانی را بازگو، که ضمیر ناخودآگاه یک ملت را تصویر میکند.











دیدگاهتان را بنویسید