این هفته زندگی پسازلزله موضوع نشست «از کتاب تا زندگی» شهر کتاب اصفهان بود .
زلزله بم یکی از فاجعهبارترین رویدادهای طبیعی تاریخ معاصر ایران است که در بامداد جمعه ۵ دی ۱۳۸۲ (۲۶ دسامبر ۲۰۰۳) رخ داد.
به گزارش سرویس فرهنگ و هنر پایگاه خبری سپاهان خبر عصمت عسگری، بازمانده این زلزله، خاطراتش را پس از سالها مبارزه با زخمهای جسمی و روانی، در کتابی شاعرانه-داستانی جمعآوری کرده که فراتر از خاطرهنگاری شخصی، روایتی انسانی از فاجعه جمعی ارائه میدهد. این کتاب در نشست «از کتاب تا زندگی» شهر کتاب اصفهان رونمایی شد، جایی که عسگری از نوشتن به عنوان پلی از ویرانی به بقا سخن گفت: قصهگویی برای کودک زلزلهزده، کلاسهای داستاننویسی و همزیستی با خاطرات. او تأکید کرد نوشتن نه فراموشی، بلکه روبهرو شدن با گذشته است و آرزوی نیمقرن دیگر زیستن و نگارش دارد، اثری که عمق تجربیات بازماندگان را بدون اغراق بازگو میکند .
نوشتن از ویرانی برای بازگشت به زندگی
روایت یک کتاب؛ نوشتن از ویرانی برای بازگشت به زندگی عصمت عسگری، بازمانده زلزله ویرانگر بم، سالها بعد از آن فاجعه با قلم به دست گرفتن، مسیری را پیمود که از دل خاکسترها به سوی احیای زندگی پیش رفت و پناهگاهی امن در دوران پس از لرزه یافت.
این نویسنده اخیرا مهمان شهر کتاب اصفهان در چارچوب نشستهای «از کتاب تا زندگی» با محوریت «سفر با کتاب در روزگار پس از زلزله» شد و از دل تجربههای شخصیاش گفت؛ تجربههایی که خواندن و نوشتن را به کلید بقا پیوند زد.
او داستانش را از لحظهای تعریف کرد که همه چیز در چشمبههمزدنی دگرگون شد: خانهای چندنسلمأوا و روزگاری که ناگهان به سایهای تلخ تبدیل گردید.
عسگری توضیح داد که بازگشت به روال عادی سالها طول کشید؛ شبهای بیخوابی، بحرانهای روحی، گریزهای ناگهانی، بستریها، قرصهای سنگین و وحشت همیشگی از چشمانبستن، فقط گوشهای از رنجهایش بودند.
به گفته خودش، ضربه اصلی نه فقط از دست دادن نزدیکان، بلکه «انزوای پس از مصیبت» بود؛ انزوایی که با پراکندهشدن خانواده در شهرهای دور و نزدیک، دوچندان شد. او مدتی میان کرمان و اصفهان در رفتوآمد بود تا نشانی از زندگی نو بیابد، بدون اینکه جرئت بازگو کردن ماجرا را داشته باشد.
در اصفهان، برخورد با درد یک کودک زلزلهزده نقطه تغییر شد؛ بچهای که هر شب از کابوس فریادهای مادر بیدار میشد.
عسگری هر شب برایش داستان میسرود؛ داستانهایی که از زخمهای مشترک و واقعیتهای روزمره زاده میشدند.
در همان ایام، به تشویق یک فروشنده لوازمالتحریر محلی، برای اولین بار نوشت و آنچه را که دیده و حس کرده بود، کاغذ آورد.
او روایت کرد: «یک شب نشستم و همه را ریختم بیرون. گریه میکردم، اما صبح با حسی سبکتر بیدار شدم.»
داستانگویی برای کودک به نوشتن حرفهای کشید و این نوشتهها، نخستین قدمهایش برای غلبه بر بحران بودند.
نوشتن دریچهای نو گشود؛ عسگری به کلاسهای داستاننویسی پیوست، شعله خلاقیت در وجودش زبانه کشید و زندگی پرمشقتش را با رنگ و جان تازه کرد.
او در محافل ادبی فعال شد، از استادان درس گرفت و هرچند علائم جسمی و روانی با یادآوریها بازمیگشتند، قلم را زمین نگذاشت.
اکنون، پس از ویرایشهای مکرر و کمک اساتید، خاطراتش را در کتابی شاعرانه-داستانی جمعبندی کرده است، اثری فراتر از یادداشتهای شخصی، روایتی جمعی از یک تراژدی انسانی که درد را بیتوشه و رنج را بیاحساسات کاذب تصویر میکند.
عسگری باور دارد آثار هنری و فیلمها عمق رنج بازماندگان را نرساندهاند و نوشتن از تجربه مستقیم، نیازی مغفول مانده.
او ادامه داد: «قلم مرا آزاد کرد. نه فراموشی، بلکه همزیستی با گذشته را آموختم و حالا آرزویم نیمقرن دیگر زیستن و نوشتن است.»
نوشتن راهی نبود برای پاک کردن دیروز، بلکه ابزاری برای روبهرو شدن با آن؛ مسیری سخت اما نجاتبخش به زندگی.











دیدگاهتان را بنویسید