هیچکس برای لحظهای که واژه «سرطان» در اتاق پزشک طنین میاندازد، آماده نیست. لحظهای که زمین زیر پا خالی میشود و واژهها به لرزش میافتند. در آن ثانیهی کشدار، همهچیز رنگ دیگری میگیرد؛ زمان از معنا تهی میشود و جهان کوچک میگردد. اما درست در میان همین تاریکیِ نابهنگام، نوری از درون میتابد؛ نوری از جنس روایت، از جنس انسان، از جنس نوشتن.
گفتن از زیستن با سرطان
به گزارش سرویس فرهنگ و هنر پایگاه خبری سپاهان خبر همین عصر پنجشنبه که گذشت ، شهر کتاب بهار اصفهان میزبان چنین نوری بود؛ گفتوگویی صمیمی با اشرف رجایی، نویسنده کتاب در دست نگارش «موهبتی به نام سرطان»، زنی که از دل تجربه زیسته خود در مواجهه با بیماری برخاست تا از امید بگوید، از معنا، و از هنرِ زیستن در میان درد.
فضا آرام بود. صدای ورق خوردن کتابها در میان جمعی که با دقت گوش میدادند، با صدای او درهم آمیخته بود. رجایی سخنانش را با نگاهی عمیق به ماهیت کتاب آغاز کرد و گفت: کتاب قرار نیست در ذهن ما بماند، اما اتفاقی که باید در ذهن ما بیفتد، میافتد. آن جملهای که باید در دل ما خانه کند، خودش راهش را پیدا میکند. آدمها با هدف زندهاند، اگر هدف نداشته باشند، نمیتوانند زندگی کنند.
او از کتابی سخن گفت که الهامبخش او بوده اس، هوش مثبت و جملهای از آن را نقل کرد که چنان بر جان جمع نشست: در طول زندگی، چه بخواهیم و چه نخواهیم، دستمان به اتوی داغ میخورد. اما اینکه تا چه حد بخواهیم به سوزش آن بپردازیم، دست خودمان است.

روشنایی در میانه درد
او با لبخندی آرام افزود: «من هم دستم به اتوی داغ خورد، اما انتخاب کردم بسوزم و بیاموزم، نه اینکه در سوزش بمانم. رجایی سپس به اهمیت معنا در رنج اشاره کرد. از روزهایی گفت که تنش در نبرد بود و ذهنش خسته، اما در پناه کتابها آرمید. کتابها، در روزهای دشوار، پناه او بودند؛ دوستانی خاموش اما زنده، که در تاریکیها شعلهی کوچکی از امید روشن میکردند. از همان روزها بود که نوشتن برایش معنا یافت: «نقطهی پایانِ رنج، همیشه مرگ نیست، گاهی آغاز فهم خودمان است.
او در میانه سخنانش، در پاسخ به پرسشی دربارهی توانمندی زنان ایرانی گفت: نیاز به چه مهارتی داشتن، امری کاملاً شخصیتی است. هرکسی با نوعی از مهارت میتواند رشد کند. اما مهمتر از همه این است که ما برای توانمند شدن، باید بر عزتنفس خود کار کنیم. اگر خودشناسی را بیاموزیم، اگر یاد بگیریم خودمان را ببینیم و بپذیریم، آنگاه میتوانیم کیفیت زندگیمان را بالا ببریم. هر زنی که خود را میشناسد، جهانش را توانمند میکند.
هیچ برچسبی به خودتان نزنید حتی قوی بودن
او سپس سخنانش را با نگاهی لطیفتر ادامه داد: هیچ برچسبی به خودتان نزنید. حتی قوی بودن هم گاهی یک برچسب است. در روزهای بیماری، من با سرطان زندگی کردم، نه علیه آن. اما اگر خودم را قوی مینامیدم، شاید در لحظهای که باید میگریستم، گریه نمیکردم. گاهی قدرت واقعی در اشکها پنهان است.
نویسنده«موهبتی به نام سرطان» در ادامه خاطرهای از دوران شیمیدرمانی تعریف کرد: یک شب بعد از شیمیدرمانی، مهمانی کوچکی برگزار شد. همه گفتند چقدر خوب کنار آمدی، چقدر آرامی. یکی از فامیلها گفت: تو باید اعلام کنی که این نتیجهی شش سال کتابخوانیات است و من انکار نکردم. واقعاً این آرامش، نتیجهی شش سال خواندن و اندیشیدن بود.
او سپس از مفهوم شفقتورزی گفت؛ واژهای که بارها بر زبانش نشست. ما چقدر با خودمان مهربان هستیم؟ زمانی که میفهمیم بیماریم، آیا خودمان را سرزنش میکنیم یا با خودمان همدل میشویم؟ بسیاری از آدمها بهجای آغوش، تازیانه بر خود میزنند. اما اگر شفقتورزی را بیاموزیم، بزرگترین لطف را در حق خود کردهایم. باید یاد بگیریم با خودمان حرف بزنیم، چنان که با عزیزترین آدم زندگیمان حرف میزنیم.
شفقتورزی و تابآوری اضلاع مسیر زندگی
او ادامه داد: ما چند ضلع داریم که مسیر رشد ما را میسازند؛ یکی از آنها شفقتورزی است. زمانی که در لحظهی حال زندگی میکنیم، آرامش به سراغمان میآید. اما افکار منفی نمیگذارند در اکنون بمانیم. وقتی دستانمان را جلوی چشمانمان میگیریم، زیباییهای جهان را از خود میگیریم. سرطان میتوانست مرا در خود فرو ببرد، اما من تصمیم گرفتم ببینم، نه پنهان شوم. زندگی یعنی همین دیدن، در دل طوفان.
در بخش پایانی نشست، رجایی از تابآوری سخن گفت؛ مفهومی که در نگاه او به مطالعه پیوند خورده است:
تابآوری یعنی توان انجام دادن کاری که در لحظه نیاز است. خواندن کتاب و شنیدن پادکستهای خوب میتواند ما را در مسیر تابآوری قرار دهد و تمرکزمان را بالا ببرد. هیچکس قرار نیست به داد ما برسد. ما باید یاد بگیریم که در مواجهه با احساسات، خودمان پناه خود باشیم. هرچه پذیرش و تابآوریمان بیشتر شود، تصمیمهایمان بهتر میشوند — و زندگی خوب یعنی همین: توان تصمیمگیریهای خوب داشتن.
او تأکید کرد که تابآوری و شفقتورزی، مهارتهایی آموختنیاند و کتاب میتواند بهترین آموزگار آنها باشد. در این جلسه، چند کتاب برای تقویت این مسیر معرفی شد؛ از جمله آثاری دربارهی شفقتورزی، خودشناسی، هدفگذاری و پرورش ذهنآگاهی، آثاری چون قدرت شگفتانگیز شفقت به خویشتن نوشتهی کریستین نف، ذهنآگاهی در روزهای سخت از جک کورنفیلد، و تابآوری نوشتهی اندرو زولی.
غروب، آرام آرام از پنجرهی شهر کتاب بهار فرو مینشست. نوری که از میان شیشهها عبور میکرد، بر چهره کتابها میافتاد و هوا را نرم میکرد. صدای خانم رجایی هنوز در ذهن جمع بود، چون زمزمهای که نمیخواهد تمام شود. شاید «موهبتِ سرطان» نامی paradoxical به نظر برسد، اما در دلش حقیقتی روشن نهفته است:
گاهی رنج میآید تا ما را بیدار کند، تا چشممان را به زیباییهای خاموش زندگی باز کند. و شاید، شفای واقعی از همانجا آغاز میشود از لحظهای که یاد میگیریم، با خودمان، با درد و با جهان، مهربانتر زندگی کنیم.











دیدگاهتان را بنویسید