فیلم سینمایی «لاکپشت» سومین اثر بلند بهمن کامیار پس از «مرداد» و «در وجه حامل» است. این فیلم که در بخش ویژه چهلوسومین جشنواره فیلم فجر به نمایش درآمد، تجربهای جدید در ساختار درام روانشناسانه محسوب میشود. کامیار این بار وارد فضای ذهنی و بحرانی یک روانپزشک شده تا مرز میان خیال و واقعیت را به چالش بکشد.
روایت فیلم؛ از سکوت تا انفجار ذهن
به گزارش سرویس فرهنگ و هنر پایگاه خبری سپاهان خبر در دقایق ابتدایی «لاکپشت»، روایت به کندی پیش میرود و معرفی شخصیتها با جزئیات طولانی همراه است. این روند باعث میشود داستان دیرتر وارد مسیر اصلی خود شود. اما با ورود کاراکتر صابر ابر، ضربآهنگ فیلم تغییر میکند و تنش روانی تا پایان ادامه مییابد. استفاده از قاب چهاربهسه نیز بر حس خفقان و درهمفشردگی درون شخصیتها افزوده است — انتخابی که نشان از دقت کارگردان در پیوند فرم و مضمون دارد.
دکتر روانپریش؛ چهرهای متفاوت از فرهاد اصلانی
فرهاد اصلانی که در این فیلم نقش روانپزشکی گرفتار در توهمات خود را ایفا میکند، یکی از بهترین بازیهای کارنامهاش را ارائه داده است. بدنی چاق، چهرهای خسته و چشمانی مملو از اضطراب، همگی در خدمت ساخت شخصیتی قرار گرفتهاند که از تعادل ذهنی فاصله گرفته است. تماشاگر به تدریج درمییابد تمام جهان پیرامون دکتر ممکن است زاده ذهن او باشد؛ و این ابهام تا پایان باقی میماند.
ضعف در پیشزمینه داستان
یکی از نقاط ضعف فیلمنامه، عدم ارائه اطلاعات کافی از گذشته دکتر است. فیلم هیچ توضیح روشنی از رویدادهای قبل از بحران روانی او نمیدهد، در نتیجه پیوند شخصیت با گذشتهاش گسسته احساس میشود. رابطهی ناتمام و غیرشفاف او با دخترش (نازنین بیاتی) نیز سرنخی بینتیجه باقی میگذارد و باعث تزلزل در انسجام روایی میشود.
نگاه بصری و قاببندی محدود
تغییر نسبت تصویر به ۴:۳ پس از ورود کاراکتر دوم، تصمیمی جسورانه است که به فشردگی روانی فضای داستان کمک میکند. این انتخاب که یادآور زبان بصری آثار اروپای شرقی است، توانسته تنهایی و انزوای ذهنی کاراکتر را تشدید کند. نورپردازی سرد و سایهپردازیهای بسته نیز در انتقال حس بیقراری و پریشانی ذهن بیمار مؤثر ظاهر میشوند.
تأثیر صابر ابر در پیشبرد درام
ورود صابر ابر بهعنوان کاراکتر مکمل، نقطه عطف اصلی فیلم است. او در نقش فردی ناشناخته ظاهر میشود که مانند آینهای، ذهن شکننده دکتر را بازتاب میدهد. گفتوگوهای این دو شخصیت، بیشترین عمق معنایی داستان را شکل میدهد و تضاد میان کنترل و جنون را برجسته میسازد.
ضعف در طراحی شخصیت فرعی و نشانههای تکراری
یکی از ایرادهای فیلم در استفادهی بیش از حد از نمادها و نشانههای تصویری است. تکرار عناصر خاص—از جمله آینهها، اشیای شکسته و حیوانات مرده—در برخی لحظات از تأثیر دراماتیک صحنهها میکاهد. همچنین شخصیت دختر دکتر که ظاهری شبیه «اما استون» در فیلم Cruella دارد، بدون کارکرد روایی مشخص باقی میماند.
لایههای روانشناسانه و فلسفی
«لاکپشت» مخاطب را به درون ذهن یک بیمار روانی میبرد که مرز واقعیت و توهم را گم کرده است. فیلم در تلاش است تا نشان دهد روان انسان، همچون لاک یک لاکپشت، محافظ ولی سنگین است؛ و گاهی برای رهایی از درد باید این لاک را شکست. این استعاره اصلی روایت است که در طول فیلم بارها به شکلی نمادین تکرار میشود.
ساختار درام؛ میان ابهام و تأمل
در حالی که بسیاری از آثار روانشناسانه ایرانی تمایل دارند در پایان دست به غافلگیری بزنند، «لاکپشت» به دنبال شوک ناگهانی نیست. کامیار بجای خلق پیچوخمهای تصنعی، بهتدریج ذهنیت مخاطب را در مسیر درک تدریجی جنون شخصیت قرار میدهد. این ویژگی فیلم را از آثار مشابه متمایز میکند.
جایگاه «لاکپشت» در سینمای امروز ایران
«لاکپشت» از منظر ساختار و ترکیب بصری، گامی جسورانه در سینمای روانشناسانه ایران است. در عین حال، ضعف در روایت گذشته و فقدان پایانبندی قاطع مانع تثبیت جایگاه فیلم در میان آثار ماندگار میشود. اما تلاش بهمن کامیار در کشف تاریکی ذهن انسان و همکاری قابلتحسین بازیگران، آن را اثری قابل احترام در جشنواره فجر میسازد.
 
 راه رفتن روی مرز وهم و واقعیت
راه رفتن روی مرز وهم و واقعیت










دیدگاهتان را بنویسید