×
×
آخرین اخبار

درباره نمایش «آغا محمد»؛ تراژدی قدرت در آینه‌ی جنون

  • کد نوشته: 43422
  • 23 آذر 1404 - 10:07 ق.ظ
  • ۰
  • نمایش «آغا محمد» نه صرفاً روایتی تاریخی، بلکه سفری ذهنی و شاعرانه به اعماق تاریک قدرت، زخمی از عشق و جنونی انباشته از خاطره است.
    درباره نمایش «آغا محمد»؛ تراژدی قدرت در آینه‌ی جنون
  • نمایش «آغا محمد» نه صرفاً روایتی تاریخی، بلکه سفری ذهنی و شاعرانه به اعماق تاریک قدرت، زخمی از عشق و جنونی انباشته از خاطره است.

    به گزارش سرویس فرهنگ و هنر پایگاه خبری سپاهان خبر امین‌پناهی در این اثر، آقامحمدخان قاجار را از قاب خشک تاریخ بیرون می‌کشد و او را به هیأتی روان‌پریش، عاشق، هذیان‌زده و در عین حال تراژیک تبدیل می‌کند؛ شخصیتی که بیش از آن‌که نماد یک پادشاه باشد، نمود یک ذهن متلاطم است. ذهنی که در آن عشق، قدرت، انتقام و خاطره در هم می‌پیچند و سرنوشت را به بازی می‌گیرند. نمایش به شکلی مینیمال اما عمیق، میان واقعیت و خیال، گذشته و حال، تاریخ و روان حرکت می‌کند. در این روایت، آغامحمدخان نه تنها قربانی تقدیر سیاسی، بلکه زندانی ضمیر خویش است. او میان دو قطب شدید در نوسان است: از یک سو عطش سلطنت و میل به کنترل، و از سوی دیگر، شکنندگی عاطفی و زخم‌های حل‌نشده‌ی درونی. حضور ماهرخ، همسر او، در این میان کلیدی و چندلایه است. او فقط یک شخصیت زن در روایت نیست، بلکه تمثیلی از ناخودآگاه، وجدان و حتی وسوسه است؛ تصویری از آن بخشی از روان که حقیقت را زمزمه می‌کند اما هم‌زمان، بذر فروپاشی را نیز می‌کارد.

    نمایش آغا محمد در اصفهان

    از منظر اجرایی، متن نمایش به شدت بر زبان شاعرانه، مونولوگ‌های درونی و فضاسازی ذهنی تکیه دارد. این انتخاب هنری، مخاطب را نه در مسیر یک داستان خطی، که درون یک جریان سیال ذهنی قرار می‌دهد؛ جایی که زمان گسسته است، مکان به واقعیت وفادار نیست، و هرچه اهمیت دارد، کشمکش درونی شخصیت‌هاست. تماشاگر در مواجهه با صحنه‌ها، بیشتر نظاره‌گر کابوسی زنده است تا یک روایت تاریخی منسجم؛ کابوسی که در آن صداها، سکوت‌ها، نگاه‌ها و تکرار جمله‌ها نقشی اساسی‌تر از رویدادهای بیرونی دارند. از منظر نقد هنری، یکی از نقاط قوت نمایش «آغا محمد» جسارت در بازتعریف یک شخصیت تاریخی است.

    نویسنده و کارگردان تلاش نکرده چهره‌ای قهرمانانه یا صرفاً منفور از آغامحمدخان بسازد، بلکه انسانی دوپاره و شکسته را به تصویر کشیده است؛ انسانی که درگیر تضادهای درونی‌اش است و همین امر باعث می‌شود مخاطب، حتی در مواجهه با خشونت‌ها و جنون او، نوعی همدلی دردناک را تجربه کند. در این‌جا تراژدی شکل می‌گیرد: نه در مرگ، بلکه در زیستن با ذهنی که آرام نمی‌گیرد. با این حال، نمایش در برخی لحظات، آن‌قدر در فضای نمادین و ذهنی خود غرق می‌شود که ممکن است بخشی از مخاطبان را از ارتباط عاطفی مستقیم دور کند. پیچیدگی بیش از حد برخی دیالوگ‌ها و تکرار چندباره‌ی حالات روانی، در قسمت‌هایی ریتم اثر را کند می‌کند. اما حتی این کندی، اگر آگاهانه درک شود، می‌تواند بخشی از تجربه‌ی اضطراب‌آور و سنگین ذهن آقامحمدخان باشد؛ ذهنی که در گذشته‌ای لزج گیر افتاده و راه گریزی نمی‌یابد.

    نمایش آغا محمد در اصفهان

    اکنون اگر نمایش را از منظر روان‌شناسی تحلیل کنیم، «آغا محمد» واجد لایه‌های قابل‌توجهی است. آقامحمدخان در این اثر، نشانه‌های بارزی از اختلالات عمیق روانی را بروز می‌دهد؛ از جمله پارانویید (بدگمانی شدید)، نارسیسیسم (خودبزرگ‌بینی شکننده)، و نشانه‌هایی از سایکوز یا گسست از واقعیت. او خود را محق به سلطنت می‌داند، در حالی که درونش آکنده از تخریب خود و دیگران است. این تضاد، یادآور نظریات فروید در باب کشمکش میان «نهاد» و «فرامن» است؛ جایی که میل به قدرت (نهاد) با اخلاق، وجدان و خاطره‌ی زخم (فرامن) در کشمکشی پایان‌ناپذیر است. ماهرخ در این تحلیل، می‌تواند نماد «آنیما» در نظریه‌ی یونگ باشد؛ تصویر زنانه‌ی درون مرد که هم راهنمای او به سوی وحدت درونی است و هم می‌تواند او را به پرتگاه بکشاند. او با حضورش، زخم‌های عاطفی پنهان آغامحمدخان را فعال می‌کند و قدرت سرکوب‌شده‌ی احساسات را به سطح می‌آورد. همین مسئله باعث می‌شود که او میان عشق و نفرت، وابستگی و تمایل به نابودی، مدام در نوسان باشد. نمایش همچنین به وضوح به مفهوم «تروما» نزدیک می‌شود؛ زخم‌های حل‌نشده‌ای که از گذشته در روان شخصیت باقی مانده و اکنون در قالب خشونت، سلطه‌گری و جنون بروز می‌یابد. آغامحمدخان در این اجرا، نه یک پادشاه مستبد ساده، بلکه انسانی آسیب‌دیده است که چون هر انسان ترومازده‌ای، به جای درمان، به تکرار و بازتولید خشونت رو می‌آورد.

    در نهایت، «آغا محمد» نمایشی است درباره فروپاشی یک ذهن، نه صرفاً سقوط یک حکومت. این اثر به ما یادآوری می‌کند که قدرت، اگر از درون زخمی و تاریک برخیزد، محکوم به نابودی است؛ و عشق، اگر با ترس و سلطه آمیخته شود، به جای رهایی، به کابوس تبدیل خواهد شد.

    امین‌پناهی با این اثر، آینه‌ای روبه‌روی مخاطب می‌گیرد و می‌پرسد: مرز میان پادشاه و دیوانه، میان عاشق و ویرانگر، میان قدرت و ضعف، دقیقاً کجاست؟ و شاید پاسخ در همان جایی است که آغامحمدخان ایستاده؛ در لبه‌ی جنون.

    نویسنده: آریانا معتمدیان دهکردی
    برچسب ها

    بیشتر بخوانید

    دیدگاهتان را بنویسید

    نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *