سیاست بینالملل، عرصهای است که گاهی بازیگران بینالمللی برای پیشبرد اهداف خود از ابزارهای پیچیده روانی و رسانهای استفاده میکنند. در ماجرای مذاکرات اخیر هستهای ایران، ایالات متحده و رژیم صهیونیستی با اجرای نمایشی حساب شده از تکنیک معروف «پلیس خوب و پلیس بد» تلاش دارند تا ذهنیت جامعه جهانی و حتی افکار عمومی داخل ایران را تحت تأثیر قرار دهند.
هدف نهایی این استراتژی وادار کردن ایران به پذیرش خواستههای یکجانبه و غیرمنطقی در میز مذاکره است اما پرسش اینجاست که آیا این نمایش، واقعیتی جز یک درام ساختگی دارد؟
طی ماههای گذشته رسانههای غربی و منابع نزدیک به رژیم صهیونیستی ادعاهایی را درباره «طرح حمله نظامی اسرائیل به تأسیسات هستهای ایران» منتشر کردهاند. در این روایت، بنیامین نتانیاهو به عنوان بازیگر «شرور» تصویر شده که قصد حمله به ایران را داشته است اما دونالد ترامپ رئیسجمهور آمریکا به عنوان «ناجی» وارد و مانع این اقدام شده است!
این روایت، حتی در نگاه اول، تناقضهای آشکاری دارد؛ واقعیت این است که جمهوری اسلامی ایران امروز به لطف پیشرفتهای چشمگیر در حوزه دفاعی از موشکهای بالستیک تا پهپادهای پیشرفته به نقطهای رسیده که هرگونه حمله به خاک آن به معنای آغاز یک جنگ تمامعیار با پیامدهای غیرقابل پیشبینی برای مهاجمان است.
وعده صادق ۲ تنها نمونه کوچکی از این ظرفیت بازدارندگی است. دونالد ترامپ با خروج یکجانبه از برجام در سال ۲۰۱۸، اعمال سیاست «فشار حداکثری» و ترور سردار سلیمانی عامل اصلی نابودی برجام و تشدید تنشها بود. چگونه همان فرد، ناگهان به چهرهای خیرخواه تبدیل شده است؟
این تناقضها نشان میدهد که هدف اصلی نه جلوگیری از جنگ، بلکه ایجاد ترس کاذب در ایران برای پذیرش خواستهها غیرشرافتمندانه و ظالمانه آمریکاست.
این نمایش رسانهای، دو هدف کلیدی را دنبال میکند، اول اینکه با معرفی ترامپ به عنوان «مانع جنگ» تلاش میشود تا سیاستهای خصمانه او علیه ایران از تحریمهای فلجکننده تا ترور شهید سلیمانی در اذهان عمومی کمرنگ شود و دوم اینکه واشنگتن میخواهد با القای این تصور که «جنگ تنها آلترناتیو توافق است» ایران را مجبور به پذیرش شرایطی مانند توقف برنامه موشکی یا محدودیتهای بلندمدت هستهای کند بیآنکه متقابلاً تضمینی برای لغو واقعی تحریمها ارائه دهد.
دیدگاهتان را بنویسید