در نخستین نگاه، نقاشیهای نوید شاهنشین تماشاگر را با جهانی پرآشوب اما منظم، اسطورهای و درعینحال شهودی روبهرو میکنند.
به گزارش پایگاه خبری سپاهان خبر جهانی رازآلود که در آن چهرهها از دل اشکال میرویند، فرمها با یکدیگر میآمیزند و نظمی شگفت در دلِ آشوبی خیالانگیز پدیدار میشود. آثار نوید شاهنشین، گویی آیینهی ذهن ناخودآگاهاند؛ جهانی میان رؤیا و بیداری، میان اسطوره و خیال.
در این نقاشیها، رنگ نه صرفاً عنصری بصری، بلکه نیرویی زنده و خیزان است که فرمها را میسازد، چهرهها را متولد میکند و بیننده را به بطنِ تجربهای شهودی و آیینی میبرد. تقارنهای خیرهکننده، بازتابی از کهنالگوهای درونیاند؛ همان رازهایی که در دل نگارگریها، ماسکها، و سحرنگارههای آیینی ساکناند، اما اینبار با بیانی معاصر و آزاد.
سبک این آثار، اگرچه ریشه در خاک هنرهای کهن دارد، اما از شاخههای رواننگر، خیالپرداز و شخصی سیراب میشود. هر اثر چونان وردی تصویریست؛ مانترایی رنگین که ذهن را نه به روایت، بلکه به شهود میکشاند. اینجا تصویر، زبانِ گفتوگوست و هر رنگ، نغمهایست در آوازِ پنهان ناخودآگاه.
نقاش، چون ساحری خاموش، جهان خود را بر بوم مینشاند؛ جهانی که نه در منطق که در شهود معنا میگیرد.
نقاشیهای نوید شاهنشین، همانند آیینههایی دوگانه و پرهیاهو، بیننده را به ضیافت ناپیدای ذهن و ناخودآگاه فرا میخوانند. تماشای این تابلوها، صرفاً مواجهه با رنگ و فرم نیست، بلکه سفریست به اعماق روان، به جایی که نشانهها هنوز واژه نشدهاند و معنا، در حال زایش است. تقارنهای پُررمز و راز، چهرههایی که از دل لکهها و خطوط برمیخیزند، و فرمهایی که گاه به ماسک، گاه به موجوداتی آیینی شبیهاند، همگی حاکی از تلاقی روانشناسی تحلیلی و زبان هنرند.
از منظر روانشناختی، این آثار را میتوان به حوزهی کارل گوستاو یونگ نسبت داد؛ جایی که ناخودآگاه جمعی و کهنالگوها، در قالب فرمهای ابتدایی و نمادین سر برمیآورند. چهرههایی که گاه انساناند، گاه حیوان و گاه فرشتگانی در عبور از مرز واقعیت و اسطوره، بیآنکه تابع منطق عینی باشند، میکوشند تصویری از درون انسانی بههمریخته، در عین حال مقدس و اساطیری ارائه دهند. انگار که هنرمند، آگاهانه یا ناآگاه، خود را به جریان ناخودآگاه سپرده و بوم را بدل به صحنهی بازتاب رؤیاهایش کرده است.
اما از منظر سبکشناختی، این آثار در تقاطع چند جریان معاصر قرار میگیرند. در وهلهی نخست، میتوان آنها را در چهارچوب فرمالیسم رواننگر (psychedelic formalism) بررسی کرد؛ جایی که فرم و تکرار، به خودی خود معناآفریناند و ساختار بصری، بیش از روایت و محتوا، اهمیت مییابد. تقارنهای هندسی، لکهگذاریهای پرجنبوجوش، و رنگپردازیهایی که به ذهنیت کودکانه یا توهمآمیز نزدیکاند، از سویی به سنت ویژنری آرت (visionary art) پیوند میخورند، و از سوی دیگر در برابر مینیمالیسم، با تمام اغتشاش و شلوغیشان، ایستادهاند. این هنر، نه در سکوت سادگی، بلکه در انفجار فرم و نشانه سخن میگوید.
از نگاه فرم، آثار شاهنشین به گونهای خاص از سمبولیسم شخصی نیز نزدیکاند؛ نمادهایی که فاقد دلالت عمومیاند اما در قاموس درونی هنرمند معنا دارند. در این فضا، ما نه با بازنمایی طبیعت یا انسان، بلکه با بازآفرینی ذهن و خاطره و اسطوره روبهرو هستیم. نوعی اکسپرسیونیسم درونزدا که برخلاف جریانهای کلاسیک، از بازنمایی عواطف صرف عبور کرده و به کاوش در لایههای زیرین روان پرداخته است.
درون این تابلوها، نه روایت خطی مییابیم و نه فرم ایستا؛ همهچیز در حرکت است، در گسترش، در تکثیر و تکرار. از همینرو، این آثار در برابر نقاشیهای داستانگو (narrative painting) قرار میگیرند و بیشتر به نوعی نقاشی آیینی ـ روانی بدل میشوند؛ چون مانتراهایی بصری که مخاطب را به خلسهای تماشایی فرو میبرند.
در میان این طغیان فرم و تکرار، آنچه همچون نخ نامرئی معنا را به روان مخاطب گره میزند، رنگ است؛ حضوری که نه صرفاً تزئینی، بلکه مفهومی و روانی است.
رنگها در این آثار، همچون کُدهایی بصری، به رمزگان ناخودآگاه تعلق دارند. بهویژه رنگ سرخ ـ که در بسیاری از آثار دیگر هنرمند بهوضوح برجسته است ـ حضوری اساسی دارد. سرخ، در روانشناسی یونگی، اغلب نمایندهی غرایز بنیادین، نیروی حیات، شهود و شور اولیهی هستی است. این رنگ، همچون آتش، همزمان میسوزاند و زنده میسازد؛ هم خطر را هشدار میدهد و هم زندگی را آغاز میکند. در نقاشیهای شاهنشین، سرخ نه بهمثابه نشانهای منفرد، بلکه در همزیستی با زردهای درخشان، آبیهای عمیق و سبزهای روینده ظاهر میشود؛ گویی ترکیب این رنگها، منظومهای عاطفی از نیروهای متضاد درون انسان را روایت میکنند.
رنگها در این فضا، زبان احساساند؛ زبان اضطراب، اشتیاق، ترس، اغوا و تجلی. زردها، حاملان روشنایی و آگاهیاند، اما در کنار سرخ، بهسوی مرزهای جنون نیز تمایل مییابند. این ترکیب رنگی، مخاطب را در دل یک تجربهی روانی ـ آیینی قرار میدهد؛ تجربهای که از لذت صرف تماشای رنگ فراتر رفته و به مکاشفهی روانی بدل میشود. رنگ، در این آثار، نه پوششی بر فرم، بلکه جوهرهی آن است؛ جوهری که هرچه بیشتر در آن دقیق شوی، بیشتر به تماشای خودِ خویشتن نشستهای.
در نهایت، نقاشیهای نوید شاهنشین نه صرفاً آثاری برای تماشا، بلکه آینههایی برای مواجهه با دروناند؛ با لایههایی از ناخودآگاه که در قالب فرمهای متقارن، رنگهای پُرانرژی، و چهرههایی اسطورهای به تصویر کشیده شدهاند. این آثار تلاشی هستند برای کشف رابطهی پنهان میان اسطوره، روان و زیباشناسی مدرن. جهان نقاش در مرز میان رؤیا و آیین، هیجان و مراقبه شکل میگیرد؛ جهانی که مخاطب را نه فقط به دیدن، بلکه به درک، تجربه و حضور دعوت میکند.
در این میان، رنگها نیز چون زبان دوم اثر، حامل مفاهیم عمیق روانشناختیاند؛ از سرخیِ غرایز و اشتیاق گرفته تا زردهای روشن آگاهی و سبزهای آرامش. آثار شاهنشین، گویی ترکیب غریبی از عرفان شرقی، روانکاوی مدرن و زبان تصویری شهودیاند؛ تلفیقی که هم در فرم و هم در محتوا، ساختاری منحصربهفرد و چندلایه پدید آورده است.
در نهایت، نقاشیهای نوید شاهنشین نه صرفاً آثاری برای تماشا، بلکه آینههایی برای مواجهه با دروناند؛ با لایههایی از ناخودآگاه که در قالب فرمهای متقارن، رنگهای پُرانرژی، و چهرههایی اسطورهای به تصویر کشیده شدهاند. این آثار تلاشی هستند برای کشف رابطهی پنهان میان اسطوره، روان و زیباشناسی مدرن. جهان نقاش در مرز میان رؤیا و آیین، هیجان و مراقبه شکل میگیرد؛ جهانی که مخاطب را نه فقط به دیدن، بلکه به درک، تجربه و حضور دعوت میکند.
در این میان، رنگها نیز چون زبان دوم اثر، حامل مفاهیم عمیق روانشناختیاند؛ از سرخیِ غرایز و اشتیاق گرفته تا زردهای روشن آگاهی و سبزهای آرامش. آثار شاهنشین، گویی ترکیب غریبی از عرفان شرقی، روانکاوی مدرن و زبان تصویری شهودیاند؛ تلفیقی که هم در فرم و هم در محتوا، ساختاری منحصربهفرد و چندلایه پدید آورده است.
این مجموعه تا ۱۲ مردادماه در گالری امروز اصفهان برقرار است و فرصتیست نادر برای آنکه مخاطب، در سکوت تماشای تابلوها، به گفتوگویی درونی با خویشتن دست یابد؛ گفتوگویی که شاید از دل همان تقارنها و چهرههای خیالین، معنای تازهای از خود و جهان برای او آشکار شود.
دیدگاهتان را بنویسید